نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 175
. نشسته و از شدّت گرما پاهايش را برهنه
نموده و پيوسته دارد از شير آب حياط بالاى حوضچه، آب روى پاهايش ميريزد. تا فهميد
من از در وارد شدم، شروع كرد به بد گفتن و ناسزا و فحش دادن و همينطور بدين كلمات
مرا مخاطب قرار دادن.
من هم داخل اطاق نرفتم؛ يكسره از پلّههاى بام، به بام رفتم تا در
آنجا بيفتم، ديدم اين زن صداى خود را بلند كرد و با صداى بلند بطوريكه نه تنها من
بلكه همسايگان مىشنيدند به من سبّ و شتم و ناسزا گفت، گفت و گفت و همينطور مىگفت
تا حوصلهام تمام شد.
بدون آنكه به او پرخاش كنم و يا يك كلمه جواب دهم، از پلّههاى بام
به زير آمدم و از در خانه بيرون رفتم و سر به بيابان نهادم. بدون هدفى و مقصودى
همينطور دارم در خيابانها ميروم، و هيچ متوجّه خودم نيستم كه به كجا ميروم؟
همينطور دارم ميروم.
در اين حال ناگهان ديدم من دو تا شدم: يكى سيّد هاشمى است كه مادر زن
به او تعدّى ميكرده و سبّ و شتم مىنموده است، و يكى من هستم كه بسيار عالى و
مجرّد و محيط مىباشم و ابداً فحشهاى او به من نرسيده است، و اصولًا به اين سيّد
هاشم فحش نميداده است و مرا سبّ و شتم نمىنموده است. آن سيّد هاشم سزاوار همه گونه
فحش و ناسزاست؛ و اين سيّد هاشم كه اينك خودم مىباشم، نه تنها سزاوار فحش نيست،
بلكه هر چه هم فحش بدهد و سبّ كند و ناسزا گويد، به من نميرسد.
در اين حال براى من منكشف شد كه: اين حالِ بسيار خوب و سرور آفرين و
شادىزا فقط در اثر تحمّل آن ناسزاها و فحشهائى است كه وى به من داده است؛ و اطاعت
از فرمان استاد مرحوم قاضى، براى من فتح اين باب را نموده است؛ و اگر من اطاعت او
را نمىكردم و تحمّل اذيّتهاى مادر زن را نمىنمودم،
نام کتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) نویسنده : حسينى طهرانى، سید محمد حسين جلد : 1 صفحه : 175