نام کتاب : عرفان اسلامى تفسير مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 97
گفت: «هل تغير العقبى قلوب
العارفين حتى تغيرها الدنيا»؟ آيا آخرت دل آنان را حالى به
حالى مىكند تا چه رسد به دنيا؟!
گفتم: «أليس من عرف الله صار مستوحشا»؟ كسى كه خدا را شناخت آيا دچار وحشت نمىگردد؟
گفت: «معاذ الله أن يكون العارف مستوحشا».
محال است عارف با شناختن معبود حقيقى دچار وحشت و ترس شود.
«ولكن يكون مهاجرا متجردا». اما عارف در عين تنهايى
مسافر به سوى دوست است.
گفتم: «هل يتأسف العارف على شىء غير الله»؟ آيا عارف به چيزى غير خدا تأسف مىخورد؟
جواب داد: «هل يعرف العارف غير الله فيتأسف
عليه»؟ آيا عارف غير خدا چيزى مىشناسد تا بر او غصه بخورد؟
گفتم: «هل يشتاق العارف إلى ربه»؟ آيا عارف مشتاق به حضرت رب است؟
گفت: «هل يكون العارف غائبا طرفة حتى يشتاق إليه»؟ آيا عارف يك چشم به هم زدن از او غائب است تا مشتاق او باشد؟!
گفتم: «ما اسم الله الأعظم»؟ اسم اعظم خدا چيست؟
گفت: «أن تقول الله وأنت تهابه». آن
است كه بگويى الله و از او در دلت داراى مهابت شوى.
گفتم: «كثيرا ما أقول ولا تداخلنى الهيبة». زياد خدا مىگويم ولى در دلم مهابت پيدا نمىشود.
گفت: «لأنك تقول من حيث أنت لا من حيث هو».
براى آن كه نامش را آن چنان كه هستى مىگويى نه آن چنان كه هست.
گفتم: اى بزرگ! ديگر بار مرا موعظتى فرماى، از گفتههاى تو پند بليغ
بگيرم.
نام کتاب : عرفان اسلامى تفسير مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 97