نام کتاب : عبرتآموز نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 120
القضاء دون الرجاء...
و برخورد به سدهاى بسته و گفتگوهاى مهرآميز يا شورانگيزت، هركدام در
مرحلهاى و به نحوى اطوارى بود كه از انوار اميد مىتابيد، و دعاى عرفات را جلوه
مىداد كه مىگفتى:
الهى ان اختلاف تدبيرك وسرعة طواء مقاديرك منعا عبادك العارفين بك
عن السكون الى عطاء، واليأس منك فى بلاء.
و در آخر هم كه چشم از جهان بربستى بدان اميد بودى كه تربت شهيدان
كويت، زندهدلان را هشيار كند، به تربت شهيدان كويت بگذرند تا نسيم حيات بر آنان
بوزد، از آنجا زنده شوند و به تبليغ قيام كنند و از خلق روگردان نباشند[1]، تا با تبليغ خود، آلودگان را به
پاكى و اهل معصيت را به توبه و انابه، و مستحقان عذاب را به بهشت عنبرسرشت
برسانند.
توبه شخصى كه جيب مردم را مىزد
شبى در شهر قم به نماز فقيه بزرگوار، عارف معارف، معلم اخلاق، مرحوم
حاج سيد رضا بهاء الدينى مشرف شدم.
پس از نماز به محضر آن عزيز عرضه داشتم: محتاج و نيازمند سخنان
گهربار شمايم، در پاسخ فرمود: هميشه به خداوند كريم چشم اميد داشته باش كه فيض او
دايمى است و احدى را از عنايتش محروم نمىكند، و به هر وسيله و بهانهاى زمينه
هدايت و دستگيرى عباد را فراهم مىنمايد، آنگاه داستان شگفت انگيزى را از قول
حملهدارى از شهر اروميه كه سالى يك بار مسافر به مشهد مىبرد بدين صورت نقل كرد:
مسافرت با ماشين تازه آغاز شده بود؛ ماشين، مسافر و بارش را يكجا
سوار