نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 700
داده است كه با كمال تأسف، نادان، مصلحت و
فايده خاموشى را نميداند و ازاينروى، خاموشى نمىگزيند و ياوهسرايى ميكند و
نادانى خود را برملا ميسازد. نكته ديگر اينكه:
كسى كه مورد خاموشى را بداند، نادان نيست. در ديباچه گلستان آمده
است:
دو
چيز طيره عقل است دم فروبستن
بوقت
گفتن و گفتن بوقت خاموشى.
______________________________
(204)-
چون
ندارى كمال و فضل آن به ....
قطعه بر وزن شماره 1 با قافيه مردف موصول.
(205)- فضيحت: بمعنى رسوايى، مصدر است و در
اينجا بجاى صفت استعمال شده و تاء مربوط آن به هاء غير ملفوظ مبدل گرديده است.
(206)- جوز: معرب گوز بمعنى گردكان (گردو).
(207)- سبكبارى: سبكى وزن.
(208)-
خرى
را ابلهى تعليم ميداد ...
قطعه بر وزن شماره 7 با قافيه مؤسس با رعايت حرف دخيل.
(209)- دايم: در اينجا قيد است بمعنى پيوسته و
چون صفت براى عمر نيست، عمر را نبايد بكسره خواند. در بعضى نسخهها بجاى عمر، سعى
آمده است.
(210)- لوم، مصدر عربى بمعنى سرزنش.
(211)- لايم، سرزنشكننده، ملامتگر، اسم فاعل
از «لام، يلوم».
لوم لائم: مقتبس از عبارت قرآنى است كه درباره مؤمنان آمده: لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ
يعنى: از سرزنش ملامتگر نميترسند.
(212)- بهائم: جانوران. جمع بهيمه.
مراد سعدى اين است كه آدمى نادان از حيوان، پستتر است زيرا حيوان با
خاموشى، وضع درونى خود را نهان ميدارد و بسا هست كه پنداريم داراى ادراك و فهمى
است. اما نادان، مصلحت خويش نميداند و فقدان ادراك خود را آشكارا ميسازد.
\* قاعده راجع به املاء: در عربى، حرف عله بعد از الف زايد به همزه
بدل ميشود مانند: قائم، بهائم. اما در فارسى بهتر اين است كه همزه مكسور را در
ميان كلمه به ياء بدل كنيم مانند: قايم، بهايم.
(213)-
هركه
تأمل نكند در جواب
....
مثنوى بر وزن شماره 11.
(214)- ناصواب آيد: مسند است براى سخنش. صواب،
اصلا مصدر است و در فارسى بعنوان صفت، استعمال ميشود و بهمين جهت با حرف «نا» كه
ادات نفى صفتها است مركب ميگردد.
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 700