______________________________
(189)- كسى: در اينجا بمعنى داراى شخصيت است.
(190)- چيز: در اينجا بمعنى حالت و مقام بكار
رفته.
(191)- بگذشت از همهچيز: يعنى از هرمقامى
درگذشت و بالاتر رفت.
(192)-
آبگينه
همهجا يابى از آن قدرش نيست ....:
در اين بيت، سعدى آبگينه را با لعل مقايسه ميكند و يكى از عوامل ارزش
را كه ندرت و كميابى است عنوان مينمايد.
در اين معنى ايرج ميرزا گفته است:
گر
راديوم نيز فراوان بدى
قيمت
احجار بيابان شدى
البته از نظر مقامات انسانى، بكار بردن كوشش و استعداد بيشتر كه كمتر
در اختيار همگان قرار ميگيرد عامل ارزش است ولى در موجودات ديگر نميتوان ندرت را
بطور كلى از عناصر تشكيلدهنده ارزش واقعى دانست.
(193)- لعل: معرب است و فارسى آن لال ميباشد.
(34) كارها به صبر برآيد و مستعجل بسر درآيد ....
(194)- مستعجل: به كسر جيم، شتابنده و
عجلهكننده. اسم فاعل از استعجال و مأخوذ از عبارت قرآنى: (يستعجلون).
(195)- بسر درآمدن: كنايه از هلاك شدن است.
شايد جمله اول اين عبارت مقتبس باشد از گفتار جمال الدين عبد الرزاق: «كار به صبر
و به روزگار برآيد».
(196)-
به
چشم خويش ديدم در بيابان ....
مثنوى بر وزن شماره 7
(197)- آهسته: صفت جانشين موصوف است يعنى شخص
يا حيوان آهسته.
(198)- سبق: بفتحتين مسابقه است و سبق بردن بمعنى
پيش افتادن در مسابقه است.
(199)- سمند: اسب زردرنگ و رنگى مايل به زرد و
در اينجا معنى اول آن مراد است.
(200)- بادپا: تند، كه پايش از جهت سرعت شبيه
باد است.
(201)- تك: تاخت و دو.
(202)- همچنان آهسته: در اينجا همچنان، قيد
مداومت و آهسته، قيد وصفى است.
(35) نادان را به از خاموشى نيست ....
(203)- وگر اين مصلحت بدانستى ....: در اين
جمله شيخ به اين نكته توجه
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 699