نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 654
سنگ
بد 292
گوهر اگر كاسه زرين شكند
قيمت
سنگ نيفزايد و 293
زر كم نشود
(54)
خردمندى را كه در زمره اوباش سخن
294 ببندد شگفت مدار كه آواز بربط با غلبه
295 دهل برنيايد و بوى عبير از گند سير فروماند.
296
بلندآواز نادان گردن افراخت
كه
دانا را به بيشرمى بينداخت
نميداند
كه آهنگ حجازى
فروماند
ز بانگ طبل 297
غازى
(55)
گوهر، اگر در 298
خلاب افتد همان 299 نفيس است و غبار، اگر بفلك رسد همان
خسيس.
(56)
300 استعداد بيتربيت دريغ است و تربيت 301 نامستعد ضايع. خاكستر نسبتى عالى دارد
كه آتش جوهرى 302 علوى است و ليكن چون به نفس خود هنرى
ندارد با خاك برابر است و قيمت شكر نه از نى است كه آن خود، خاصيت وى است.
303
چو كنعان را طبيعت بيهنر بود
پيمبرزادگى
قدرش نيفزود
304 هنر بنماى اگر دارى نه گوهر
گل
از خار است و ابراهيم از 305 آزر
اگر 306
هست مرد از هنر بهرهور
هنر
خود بگويد نه صاحب هنر
(57)
مشك آن است كه خود ببويد نه آنكه عطار بگويد. دانا چو 307 طبله عطار
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 654