نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 653
نفس نماند و بر سفره، روزى كس.
274
اسير بند شكم را دو شب نگيرد خواب
275 شبى ز معده خالى، شبى ز
پرخوردن
(51)
276 مشورت با زنان تباه است و 277 سخاوت با مفسدان گناه.
278
ترحم بر پلنگ تيزدندان
ستمگارى
بود بر گوسفندان
(52)
279 هركرا دشمن پيش است اگر نكشد دشمن خويش
است.
280
سنگ در دست و مار، سر بر سنگ
خيرهرايى
بود قياس و درنگ
و 281 گروهى بخلاف اين مصلحت ديدهاند و
گفتهاند كه در كشتن بنديان تأمل اولىتر است بحكم آنكه اختيار باقى است، توان كشت
و توان بخشيد و اگر بىتامل كشته شود، محتمل است كه مصلحتى فوت شود كه تدارك آن
ممتنع باشد.
282
نيك سهل است زنده بيجان كرد
كشته
را باز زنده نتوان كرد
283 شرط عقل است صبر تيرانداز
كه
چو رفت از كمان، نيايد باز
(53)
284 حكيمى كه با جهال درافتد بايد كه توقع
عزت ندارد و اگر جاهلى بزبانآورى بر حكيمى غالب آيد عجب نيست كه سنگى است كه گوهر
همىشكند.
285
نه عجب گر فرورود نفسش
286 عندليبى، 287 غراب،
همقفسش
288 گر هنرمند ز اوباش 289
جفايى بيند
290 تا دل خويش نيازارد و 291
درهم نشود
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 653