نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 526
فتنه كه هنوز اندك است به آب تدبيرى
فرونشانيم مبادا كه فردا چون بالا گيرد عالمى را فراگيرد. قاضى بتبسم در او نظر
كرد و گفت:
278
پنجه در صيد برده 279 ضيغم
را
چه
تفاوت كند كه سگ
280 لايد
روى
در روى دوست كن بگذار
تا
عدو پشت دست ميخايد
ملك را هم در آن شب آگهى دادند كه در ملك تو چنين منكرى حادث شده است
چه فرمايى؟ ملك گفت: من او را از فضلاى عصر ميدانم و يگانه دهر، باشد كه معاندان
در حق وى 281 حوضى كردهاند. اين سخن در سمع قبول من
نيايد مگر آنكه كه معاينه گردد كه حكيمان گفتهاند:
282
بتندى سبك دست بردن به تيغ
به
دندان گزد پشت دست دريغ
شنيدم كه سحرگاه با تنى چند از خاصّان به بالين قاضى فراز آمد، شمع
را ديد ايستاده، و شاهد نشسته و مىريخته و قدح شكسته و قاضى در خواب مستى، بيخبر
از ملك هستى. بلطف اندك اندك بيدار كردش كه خيز كه آفتاب برآمد. قاضى دريافت كه
حال چيست. گفت از كدام جانب برآمد؟ گفت: 283 از قبل مشرق. گفت: الحمد- للّه كه در توبه همچنان باز است بحكم اين
حديث كه:
لا يغلق باب التّوبة على العباد حتّى تطلع الشّمس من مغربها استغفر
اللّه ربّى و اتوب اليه 284- 285
286
اين دو چيزم بر گناه انگيختند
بخت
نافرجام و عقل ناتمام
گر
گرفتارم كنى 287
مستوجبم
ور
ببخشى عفو بهتر كانتقام
ملك گفتا: توبه در اين حالت كه بر هلاك خويش اطلاع يافتى سودى نكند.