نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 37
وادى راه ميروند و از حيرانى و سرگردانى خود
لذت ميبرند تا سرانجام باو بازميگردند و در او مندّك و فانى ميشوند. وقتى كه همه موجودات
و بالنتيجه تمام افراد آدمى قطرات يك چشمهاند، اختلاف آنها از كجاست؟ چرا بايد با
هم بجنگند و چرا همگى در صلح و آشتى بسر نبرند و در جهان سلم و سلامت تن و روان
خويش نپرورند؟ چرا از شيطان پندار، پيروى كنند و زمام كار خويش بدست دشمن سپارند
كه آنانرا بميدان نفاق و اختلاف سوق دهد؟
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً آدميان امتى واحد هستند ولى جنبندگان ديگر هم امتهايى مانند مايند.
همه سرگرم تسبيح و تقديس يكتا محبوب خويشند اين يكى از تسبيحى كه آنديگرى ميگويد
غافل و بيخبر است.
اصل دين، اسلام و سرسپردگى است چه خورشيد و ماه و ستارگان و دريا و
خشكى و آسمان و زمين و گياه و حيوان و آدمى، همه مسخر ذات يگانهاند و از اطاعت،
آنها را گزير و گريزى نيست چرا منقاد و فرمانبردار نباشند در حاليكه فرمانفرماى
عالم وجود، خير محض است و اصل جمال و كمال است و جز نيكى و زيبايى از او صادر
نميشود. خير و شر، زشتى و زيبايى، پندارهايى است كه ما درباره امور نسبت به خويش
اتخاذ كردهايم. جهان يكسره خوب و زيبا است و همه موجودات تراويده يك وجودند. چون
در عرف و لغت، تنها عنوان برادرى درباره آدميان اطلاق ميشود از اينروى عرفان قرآنى
مؤمنان را برادر يكديگر شناخته است و از جانب ديگر همه افراد بشر را مساوى دانسته
و تنها فضيلت را ناشى از تقوى و پرهيزگارى تشخيص فرموده است. با اعلان نفى اكراه
در دين، آزادى در انديشه را اعلام كرده ولى دستور داده است كه با پيروى خرد، هركسى
رشد و رشاد را از غىّ و گمراهى تشخيص دهد و هركه با پيروى از خرد خويش و با كسب
فيوض الهى كه بواسطه پيامبران الهام ميشود در راه كمال سير كند بهدف سعادت كه ناشى
از انقياد به حق و دادگرى و نيكوكارى است بيگمان خواهد رسيد. عارف چنان به خدا
متوكل و به نفس خود متكى است كه براى رزق و روزى خود هيچگونه نگرانى ندارد زيرا
ميداند رزق الهى پايانناپذير است و خزانه هرچيز در نزد او است همچنانكه در آن
سراى، عرض بهشتش باندازه زمين و آسمانها است، روزى اين جهانش هم نامحدود و
بىپايان است. در واقع همهچيز از اوست و اختصاص اشياء بمالك و صاحب از جهت ابراز
فضيلت احسان و تقوى و انفاق و مروت و مردمى است. گرچه زندگانى اينجهان همچون لهو و
لعب است و جهانيان خود را با آن بازى ميدهند و بدان سرگرم ميكنند اما از آنجهت كه
اين زندگى و اينجهان هم عطيه الهى است، عارف در آن با ديده اعجاب و تحسين و محبت
مينگرد و باوجود دوستى و محبتى كه به متاع دنيا دارد آنرا با خلوصى تمام در طبق
ارادت ميگذارد و به ساحت حق تقديم ميدارد و هرچه درويش دارد وقف درويشان است.
عرفان قرآنى نوع انسان را خليفه خدا در روى زمين ميشناسد
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 37