نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 319
123
افسرده دلمرده و 124 ره از عالم صورت به
عالم معنى نبرده. ديدم كه نفسم درنميگيرد 125
و آتشم در هيزم تر اثر نميكند. دريغ آمدم تربيت ستوران و آيينه دارى در محلت
كوران. و ليكن در معنى، باز بود و سلسله سخن، دراز در معنى اين آيت كه «126 وَ نَحْنُ أَقْرَبُ
إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» سخن بجايى رسانيده بودم كه
ميگفتم:
127
دوست نزديكتر از من به من است
128 وينت مشكل كه من از وى دورم
چه
كنم با كه توان گفت كه دوست
در
كنار من و من 129
مهجورم
من از شراب اين سخن مست و 130 فضاله قدح در دست، كه 131
روندهاى بر كنار مجلس گذر كرد و دور آخر در او اثر كرد و نعرهاى چنان زد كه
ديگران به موافقت او در خروش آمدند و 132
خامان مجلس بجوش. گفتم: 133
سبحان اللّه دوران باخبر در حضور و نزديكان بىبصر دور.
134
فهم سخن چون نكند مستمع
135 قوت طبع از متكلم مجوى
136 فسحت ميدان ارادت بيار
137 تا بزند مرد 138
سخنگوى، گوى 139
حكايت (11)
شبى در بيابان 140
مكه از بيخوابى پاى رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم: دست از من بدار.
141
پاى مسكين پياده چند رود
كز
تحمل 142
ستوه شد 143 بُختى
تا
شود جسم فربهى لاغر
لاغرى
مرده باشد از سختى
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد جلد : 1 صفحه : 319