responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 318

همى‌ساخت. پايش بلغزيد و به حوض درافتاد و به مشقت بسيار از آن جايگه خلاص يافت. چون از نماز بپرداختند، يكى از اصحاب گفت: مرا مشكلى هست، اگر اجازت پرسيدن است. گفت: آن چيست؟ گفت: ياد دارم كه شيخ بر روى‌ 100 درياى مغرب برفتى و قدمش تر نشدى امروز چه حالت بود 101 كه در اين قامتى آب از هلاك چيزى نمانده بود! شيخ اندر اين فكرت زمانى فرورفت و پس از تأمل بسيار سر برآورد و گفت نشنيده‌اى كه خواجه عالم 7 گفت:

102 لى مع اللّه وقت لا يسعنى فيه ملك مقرّب و لا نبىّ مرسل و نگفت: على الدوام.

وقتى چنين كه فرمود 103 به جبرئيل و 104 ميكائيل نپرداختى و ديگر وقت‌ 105 با حفصه و 106 زينب درساختى. 107 مشاهدة الابرار بين التّجلّى و الاستتار مينمايند و ميربايند.

108 ديدار مينمايى و پرهيز ميكنى‌

بازار خويش و آتش ما تيز ميكنى‌

109 أشاهد من اهوى‌ 110 بغير وسيلة

فيلحقنى شأن اضلّ طريقا

يؤجّج‌ 111 نارا ثمّ يطفى‌ 112 برشّة

كذاك ترانى محرقا 113 و غريقا 114

115 يكى پرسيد از آن گم‌ 116 كرده فرزند

كه اى روشن‌گهر پير خردمند

ز مصرش بوى پيراهن شنيدى‌

چرا در چاه‌ 117 كنعانش نديدى‌

بگفت احوال ما برق‌ 118 جهان است‌

دمى پيدا و ديگر دم نهان است‌

گهى بر 119 طارم اعلى نشينيم‌

120 گهى در پشت پاى خود نبينيم‌

121 اگر درويش، در حالى بماندى‌

سر دست از دو عالم برفشاندى‌

حكايت (10)

در جامع‌ 122 بعلبك وقتى كلمه‌اى چند همى‌گفتم بطريق وعظ با جماعتى‌

نام کتاب : شرح گلستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 318
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست