responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 366

چنانش بر او رحمت آمد ز دل،

كه بسرشت بر خاكش از گريه گل‌

پشيمان شد از كرده و خوى زشت‌

بفرمود بر سنگ گورش نبشت:

مكن شادمانى به مرگ كسى‌

كه دهرت نماند پس از وى بسى‌[1]

شنيد اين سخن عارفى هوشيار،

بناليد: كى قادر كردگار،

عجب گر نيارى تو رحمت بر او،

كه بگريست دشمن به زارى بر او

تن ما شود نيز روزى چنان،

كه بر وى بسوزد دل دشمنان‌

مگر در دل دوست رحم آيدم‌

چو بيند كه دشمن ببخشايدم‌

به جايى رسد كار سر، دير و زود،

كه گويى درو ديده هرگز نبود

زدم تيشه يك روز بر تل خاك‌

به گوش آمدم ناله دردناك:

كه زنهار اگر مردى، آهسته‌تر

كه چشم و بناگوش و روى است و سر

حكايت (8) [شبى خفته بودم به عزم سفر ....]

شبى خفته بودم به عزم سفر،

پى كاروانى گرفتم سحر

برآمد يكى سهمگين باد و گرد،

كه بر چشم مردم جهان تيره كرد

به ره بر يكى دختر خانه بود،

به معجر[2] غبار از پدر ميزدود

پدر گفتش: اى نازنين چهر من‌

كه دارى دل آشفته مهر من،

نه چندان نشيند در اين ديده خاك،

كه بازش به معجر توان كرد پاك‌

بر اين خاك چندان صبا بگذرد،

كه هر ذره از ما به جايى برد

ترا نفس رعنا[3] چو سركش ستور،

دوان ميبرد تا به سرشيب‌[4] گور

اجل ناگهت بگسلاند ركيب‌

عنان باز نتوان گرفت از نشيب‌

خبردارى؟ اى استخوانى قفس،

كه جان تو مرغيست نامش نفس‌

چو مرغ از قفس رفت و بگسست قيد،

دگر ره نگردد به سعى تو صيد


[1] كه دهرت نماند: روزگار ترا باقى نمى‌گذارد.

[2] معجر( با كسر ميم و در فارسى با فتح ميم): پارچه‌يى كه زنان دور سر مى‌پيچيدند معنى دوم آن چادر زنان است.

[3] - رعنا: مؤنث، اصل آن رعناء از مصدر رعونت، نادانى. در فارسى معنى متكبر و خودپسند از آن اراده ميشود.

[4] سرشيب: سراشيب- سرازير.

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 366
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست