responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 301

توقع براند ز هر مجلست‌

بران‌[1] از خودش تا نراند كست‌

حكايت (3) [يكى را تب آمد ز صاحبدلان ....]

يكى را تب آمد ز صاحبدلان‌

كسى گفت: شكر[2] بخواه از فلان‌

بگفت: اى پسر، تلخى مردنم،

به از جور روى ترش بردنم‌

شكر عاقل از دست آنكس نخورد،

كه روى از تكبر بر او سركه كرد

مرو در پى هرچه دل خواهدت‌

كه تمكين‌[3] تن نور جان كاهدت‌

كند مرد را نفس اماره‌[4] خوار

اگر هوشمندى، عزيزش مدار

اگر هرچه باشد مرادت، خورى،

ز دوران بسى نامرادى برى‌

تنور شكم دمبدم تافتن،

مصيبت بود روز نايافتن‌

به تنگى‌[5] بريزندت از روى رنگ،

چو وقت فراخى كنى معده تنگ‌

كشد مرد پرخواره بار شكم‌

وگر در نيابد، كشد بار غم‌

شكم‌بنده بسيار بينى خجل‌

شكم پيش من تنگ بهتر كه دل‌

حكايت (4) [چه آوردم از بصره دانى عجب ....]

چه آوردم از بصره‌[6] دانى عجب‌

حديثى كه شيرين‌تر است از رطب‌

تنى چند در خرقه راستان‌

گذشتيم بر طرف خرما ستان‌

يكى در ميان معده انبار بود

ز پرخوارى خويش بس خوار بود

ميان بست مسكين و شد بر درخت‌

وز آنجا به گردن درافتاد سخت‌

نه هر بار خرما توان خورد و برد

لت انبان بد عاقبت خورد و مرد


[1] بران از خودش تا نراند كست: توقع و طمع را از خودت بران تا كسى ترا به علت توقعى كه دارى از مجلسها نراند. ضمير« ش» راجع است به توقع

[2] شكر: در طب قديم شكر را بعنوان دارو بكار ميبردند چنانكه امروزه هم از شكر سرخ بعنوان دارو استفاده ميشود.

[3] - تمكين تن: تسليم شدن به درخواستهاى تن.

[4] نفس اماره: مقتبس است از قرآن مجيد سوره يوسف آيه 52 كه از قول زوجه عزيز بيان شده است‌« وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ»، ترجمه:« خود را تبرئه نميكنم زيرا نفس به بدى، بسيار فرمان ميدهد مگر آنكه خدا رحمت آرد. همانا پروردگار من آمرزنده و مهربان است.

[5] به تنگى بريزندت از روى رنگ: در زمان مضيقه آبرويت را خواهند ريخت هرگاه در زمان فراخى و توانگرى روده را از غذا پر كنى و تنگ سازى.

[6] بصره: نام شهرى است از شهرهاى عراق كه مركز حكومت بوده است. برخى معتقدند كه نام اين شهر فارسى است و مركب از« بس»-« ره»، زيرا اين شهر راههاى متعدد داشته است. در معجم البلدان اين قول را حمزه اصفهانى از« موبذين اسوهشت» نقل كرده است.

در زمان امويان و عباسيان كوفه و بصره دو مركز قدرت اسلامى بوده است.

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 301
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست