responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 261

فرو گفت ازين شيوه ناديده‌[1] گوى‌

نبيند هنر ديده عيبجوى‌

يكى كرده بى‌آبرويى بسى،

چه غم باشدش ز آبروى كسى!

مريدى به شيخ اين سخن نقل كرد

گر انصاف پرسى، نه از عقل كرد

بدى در قفا عيب من كرد و خفت‌

بتر[2] زو قرينى كه آورد و گفت‌

يكى تيرى افكند و در ره فتاد،

وجودم نيازرد و رنجم نداد،

تو برداشتى آمدى سوى من،

همى در سپوزى‌[3] به پهلوى من‌

بخنديد صاحبدل نيك‌خوى:

كه سهل است، ازين صعبتر گو: بگوى‌

هنوز آنچه گفت از بدم اندكيست‌

از آنها كه من دانم از صد يكيست‌

ز روى گمان بر من اينها كه بست،

من از خود يقين ميشناسم كه هست‌

وى امسال پيوست با ما وصال،

كجا داندم عيب هفتاد سال؟

به از من كس اندر جهان عيب من،

نداند، بجز عالم الغيب من‌[4]

نديدم چنين نيك پندار كس،

كه پنداشت عيب من اين است و بس‌

به محشر گواه گناهم گر اوست،

ز دوزخ نترسم كه كارم نكوست‌

گرم عيب گويد بدانديش من،

بيا گو[5] ببر نسخه از پيش من‌

كسان مرد راه خدا بوده‌اند،

كه برجاس‌[6] تير بلا بوده‌اند

زبون باش چون پوستينت درند

كه صاحبدلان بار شوخان برند


[1] ناديده گوى: كسيكه ناديده زيبايى يا زشتى ديگران را ميگويد و ناديده گفتن خود عيبى است اخلاقى.

[2] بتر: بدتر. مصراع ناظر است به حديث يا مثل معروف« اذا ذكر جليسك عندك احدا بسوء فاعلم انك ثانيه».« هرگاه همنشينت از كسى پيش تو بد گفت، بدان كه تو دومين خواهى بود و بزودى از بد تو پيش ديگران سخن خواهد گفت».« بدى» در آغاز مصراع اول صفت بجاى موصوف است يعنى يك شخص بد.

[3] - در سپوزى: فرو ميبرى( مصدر آن، در سپوختن).

[4] عالم الغيب من: خداوندى كه به نهان من داناست.

[5] بيا گو ببر نسخه از پيش من: نسخه‌يى كه شامل همه عيوب باشد نزد خود من موجود است.

[6] برجاس:( با ضم اول- لغت پارسى) آماجگاه.

نام کتاب : شرح بوستان نویسنده : خزائلى، محمد    جلد : 1  صفحه : 261
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست