نام کتاب : ترجمه مصباح الانس ابن فناري (شرح مفتاح الغيب صدرالدين قونوى) نویسنده : خواجوي، محمد جلد : 1 صفحه : 424
جسمى؛ از حقيقت الحقايق امكانى مظهرى است،
لذا تركيب و ظلمت (ماده) بر آن غالب است. و اصل حقيقت قلبى كمالى؛ جامع بين آن دو
(روح و جسم) است كه عبارت از دو انگشت رحمان مىباشد، چون مقصود از انگشت (در حديث
نبوى) نعمت است، و آن دو؛ دو نعمت تجلىاند، كه يكى متعين از مرتبه جلال و قهر- به
واسطه ظلمت حجاب جسمانى- است و ديگرى متعين از مرتبه جمال و لطف است كه اختصاص به
روحانيت انسان دارد، و تجلى جامع بين آن دو عبارت از عرش او است، يعنى احديت جمع
قلبى كه او را فراگرفته[1]، هنگامى
كه نه اجسام را به تنهايى فراگرفته و نه روحانيات را به تنهايى.
372/ 4 و تجلى از جهت تعيّنش به قلب، سرّى الهى و خفى است كه پنهان
در مظهريت انسان كامل مىباشد و حديث هم به آن اشاره دارد. پس حقيقت روح و نفس و
قلب و سرّ؛ و مبادى و اصول تعينات آنها؛ و فرق بين تجليات آنها دانسته شد.
373/ 4 و گفتهاند: روح اعم و فراگيرتر از «كلّ» است، چون نورى از
جانب حق متعال است كه ظلمت عدم كون و وجود را ميراند (و يا مىشكافد) و آن نور
تجلى است كه مطلقا فايض و ريزش كننده است و در قابل و پذيرا تعين مىپذيرد و بخش
به روح مهيّم و عقل و نفس و جسم مىشود. براى اينكه تجلى نفس رحمانى- مطلقا- يا
بر عين قابل غلبه مىكند و مستهلكش مىنمايد و در جلال جمال او سرگشته و حيرانش
مىسازد- اينان مهيّماناند- و يا اينكه مستهلكش نمىنمايد، و يا اين است كه حكم
محلّ قابل بر تجلى غلبه مىكند، پس اگر حكم وحدتش- به واسطه كمال مناسبت قابل- بر
كثرتش غلبه كرد؛ آن عقل است- مانند قلم اعلا- و اگر حكم كثرت غلبه كرد، نور در آن
به طور تفصيل تعين مىپذيرد، و اگر حكم اصل نوريّتش بر ظلمت عدميت امكانيش غلبه
كرد؛ آن نفس است، و اگر برعكس شد؛ آن جسم است، ولى اگر حكم يكى از آن دو بر ديگرى
غلبه نداشت؛ آن قلب است، و اگر حكم برزخيتش از هر جهت تمكن و استحكام يافت؛ آن قلب
كامل است، و تجلى او عبارت است از سرّ و خفى پنهان. اين سخن او (جندى) بود.
[1] - اشاره به حديث قدسى است كه فرموده: لا يسعنى ارضى
و لا سمائى، بل يسعنى قلب عبدى المؤمن، كه شارح اجسام و روحانيّات را زمين و
آسمانها گرفته است. م
نام کتاب : ترجمه مصباح الانس ابن فناري (شرح مفتاح الغيب صدرالدين قونوى) نویسنده : خواجوي، محمد جلد : 1 صفحه : 424