گفتارشان سنجيده و كامل بود، نه زيادى سخن ميگفتند و نه كم،
كلامشان متين بود، زشت و سبك صحبت نميكردند، نعمت و محبّت ديگران هر چند كم، در
نظرشان بزرگ بود و چيزى از آن را مذمّت نميكردند، از طعم غذا، نه تعريف ميكردند و
نه اظهار ناراحتى ميكردند، دنيا آن حضرت را عصبانى نميكرد، و وقتى پاى حقّ در ميان
بود كسى ايشان را نمىشناخت و چيزى در مقابل غضبشان تاب مقاومت نداشت تا اينكه حقّ
را پيروز گردانند، براى اشاره كردن با تمام دست اشاره ميكردند و در هنگام تعجّب
دست خود را برميگرداندند، و در هنگام صحبت دست راست را بدست چپ نزديك كرده و با
شست راست خود به كف دست چپ ميزدند، و در هنگام غضب چهره خود را با ناراحتى
برميگرداندند، و در هنگام خوشحالى، چشم به زير مىانداختند، بيشتر خندهشان تبسّم
بود، بسيار زيبا لبخند ميزدند و در هنگام خنده دندانهاى سفيدشان هويدا ميشد.
امام حسن 7 فرمودند:
اين حديث را مدّتى از حسين 7 پنهان داشتم، سپس به او گفتم و ديدم قبل
از من از او سؤال كرده است و نيز متوجّه شدم آن بزرگوار از پدر خويش در باره ورود
و خروج و نشستن و شكل آن حضرت سؤال