حسّ نمود، پرسيد: جعفر! اينها چيست؟ جعفر گفت: يا أمير
المؤمنين! مىدانم كه بر عليه من، نزد تو بدگويى كردهاند، و وقتى فرستاده خليفه
در اين موقع شب به سراغم آمد، گمان بردم كه اين گفتهها در شما اثر كرده است و مرا
فرا خواندهاى كه به قتل برسانى.
هارون گفت: هرگز! ولى به
من خبر رسيده است كه، هر آنچه بدست مىآورى و هر پولى كه به تو مىرسد، خمس آن را
براى موسى بن جعفر مىفرستى! و در مورد بيست هزار دينار نيز چنين كردهاى! لذا
خواستم اين مطلب برايم روشن شود.
جعفر گفت: اللَّه اكبر
يا أمير المؤمنين! يكى از خدمتكاران را بفرستيد تا آن را با همان صورت مهر شده
(نزد شما) بياورد.
هارون به يكى از خدمهاش
گفت: انگشتر جعفر را بگير (تا خانوادهاش مطمئن شوند كه از طرف او نزدشان رفتهاى)
و به خانه او برو و آن پولها را برايم بياور. جعفر نيز نام كنيزى كه پول نزد او
بود به آن خادم گفت. كنيز نيز كيسههاى پول را، همان طور مهر شده، به او تحويل داد
و خادم نيز آنها را نزد