و داخل مشو در اختلافهاى مردم و سخنان ايشان
كه كار بر تو دشوار شود، چنانچه پسنديدگان اين امّت اجماع كردهاند كه خدا يكى است
و مانند او چيزى نيست و اينكه عادل[1] است در
حكم و هرچه مىخواهد مىكند، فرمان مىدهد به آنچه اراده مىنمايد و در هرچه كرده
نمىتوان گفت كه چرا كرده[2]. و چيزى
نبوده و نخواهد بود مگر به خواهش خدا[3]. و اينكه
قادر است بر هرچه مىخواهد و راست گوينده است[4]
در هر[5] وعده خوبى
كه بر طاعتها و وعده بدى كه[6] بر
معصيتها كرده. و اينكه قرآن كلام اوست. و اينكه بوده است پيش از كاينات و مكان و
زمان. و اينكه آفريدن چيزى[7] و فانى
ساختن چيزى ديگر در پيش او مساوى است؛ نه به آفريدن چيزى علم او زياد مىشود و نه
به فانى ساختن چيزى ملك آن كم مىگردد[8]،
سلطنتى بالاتر از سلطنت او نيست و تقدّسى عظيمتر از تقدّس او نه. و هركه بر تو
وارد سازد چيزى را كه اين اصل را برهم زند قبول مكن و باطن خود را مجرّد ساز[9] از براى آنچه گفته شد تا فايده اين
را بيابى و با رستگاران رستگار شوى[10].
فصل [در اسرارى كه علما از عوامّ پنهان مىدارند]
بدان كه اسرارى را كه علما از عوامّ پنهان مىدارند برچند قسم است:
بعضى از آنها آن است كه فهم ايشان از دريافتن آن قاصر است و عقلشان به آن نمىرسد،
مانند روح كه از عالم باطن است و علم عوامّ از عالم ظاهر تجاوز ننموده، پس هرگاه
حقيقت