در آن طاقت حجّ نداشته باشد يا پادشاهى كه
منع او نموده باشد بايد كه بميرد بر يهوديّت يا نصرانيّت[1].
و اخبار در فضيلت حجّ و عمره بيش از آن است كه توان شمرد و در جاى
خود با كيفيّت اعمال حجّ و عمره مذكور است.
و امّا بيان سرّ اين دو آن است كه ميسّر نيست وصول به خداى عزّ وجلّ
مگر به منزّه بودن از شهوتها و بازماندن از لذّتها و اكتفا به قدر ضرورت در آنها و
در جميع حركات و سكنات[2] از براى
خدا مجرّد بودن. و از براى اين بود كه در ملّتهاى سابق گوشهنشينان از مردم عزلت
اختيار مىكردند و در سر كوهها جا مىگرفتند و از مردم وحشت مىداشتند از براى
آنكه به خدا انس بگيرند، و ترك لذّتهاى نقد را مىنمودند و مشقّتهاى عظيم بر نفس
خود وارد مىساختند از براى طمع در آخرت. و خداى عزّ وجلّ در قرآن مجيد مدح ايشان
را كرده و فرموده: «وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما كَتَبْناها عَلَيْهِمْ
إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ[3] اللَّهِ»[4] يعنى گوشهنشينى و عزلت و محنتها اختيار كرده بودند كه ما بر ايشان
واجب نكرده بوديم، بلكه ايشان از براى طلب رضاى خدا[5]
مىكردند.
و فرمودهاند: «ذلِكَ بِأَنَّ
مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ»[6] يعنى اين به سبب آن بود كه بعضى از ايشان دانشمند و بعضى گوشهنشين
بودند و از قبول حقّ تكبّر نمىنمودند.
و چون آن طريقه[7] مندرس شد
و مردمان اقبال كردند بر متابعت شهوتها و ترك تجرّد از براى عبادت نمودند[8] و در آن سستى ورزيدند خداى عزّ
وجلّ حضرت