ندارد و نصيب هر بندهاى از آن به قدرى است
كه روزى آن شده، و هيچ تر و خشكى نيست مگر آنكه در قرآن موجود است.
فصل [خالى بودن از موانع فهم]
و از جمله امور باطنى خالى بودن[1]
از موانع فهم است، از براى آنكه بيشتر مردم ممنوع شدهاند از[2]
فهم]m .b 411[ معناهاى قرآن از راه سببها[3]
و حجابهايى كه شيطان بر دلهاى ايشان آويخته و عجايب قرآن از ايشان پنهان شده.
حضرت پيغمبر 6 فرمودند: اگر شيطانها را راهى بر
دلهاى فرزند آدم نمىبود هرآينه ملاحظه باطن عالم را مىنمودند.
و معانى قرآن از امور باطنى است از براى آنكه به نور باطن ديده
مىشود نه به نور حواسّ ظاهرى. و آنچه مانع فهم است چهار چيز است:
اوّل: آنكه همّت مصروف به تحقيق حروف باشد به اينكه آنها را از مخرج
بگويد.
و متولّى حفظ اين شيطانى است كه به قرآن موكّل شده تا مردم را از
فهميدن معناى كلام خدا بگرداند و هميشه ايشان را بر تكرار حروف مىدارد و به خيال
مىاندازد كه اين حرف از مخرج بيرون نيامده! و اين چنين كسى تأمّلش مقصور بر[4] مخارج حروف است و[5] با اين حالت[6]
چون تواند شد كه معانى از براى او ظاهر شود! و هر كسى كه به مثل اين تلبيس
فرمانبردار شيطان شود بيشتر مضحكه آن شده خواهد بود.
دوم: آن است كه مقلّد مذهبى باشد كه به تقليد شنيده و بر آن منجمد
شده و در طبع او تعصّب آن مذهب جاى گرفته به محض[7]
متابعت آنچه شنيده بىآنكه به بصيرت و