و امّا ذكر افعال خدا مثل ذكر آفريدن
آسمانها و زمين[1]، بايد كه
قارى از اين افعال صفات او را بفهمد زيرا كه فعل دلالت بر فاعل مىكند وعظمت فعل
دلالت بر عظمت فاعل، پس سزاوار آن است كه در فعل فاعل را مشاهده كند نه فعل را. و
هركه خدا را شناخت مىبيند او را در هر چيزى و مىداند كه از خدا موجود شده و
بازگشت او به خدا خواهد بود و به سبب خدا و[2]
از براى خدا آفريده شده. و هركه خدا را نبيند در هر[3]
چه مىبيند گويا كه[4] او را نشناخته.
و هركه او را شناخت مىداند كه هرچه غير خداست باطل است و هر چيزى هالك است مگر
ذات خدا.
و امّا ذكر احوال پيغمبران، هرگاه بشنود كه به چه كيفيّت تكذيب كرده
شدهاند و چون ضرب و قتل بر ايشان واقع شده بايد كه بفهمد صفت مستغنى بودن خدا را
از پيغمبران و از كسانى كه پيغمبر به ايشان فرستاده شده. و آنكه اگر همه را هلاك
سازد چيزى از ملك آن كم نمىگردد. و هرگاه نصرت ايشان را در آخر الأمر[5] بشنود بايد كه بفهمد قدرت خدا و
اراده او را در يارى كردن حقّ.
و امّا احوال كسانى كه تكذيب پيغمبران كردهاند مثل قوم عاد و ثمود و
آنچه بر ايشان واقع شده، بايد كه از اين خوف از شدّت اخذ و عقوبت الهى را در باطن
خود دريابد و نصيب او از اين در حقّ خود عبرت گرفتن باشد. و آنكه اگر غافل گردد و
خلاف ادب نمايد و مغرور به مهلت شود بسيار باشد كه عذابى او را دريابد و همان
قضيّه در آن جارى شود.
و همچنين است هرگاه وصف بهشت و دوزخ را بشنود. و ساير آنچه در قرآن
واقع شده ممكن نيست استقصاى آنچه از آن فهميده مىشود از براى آنكه نهايتى