كه هركه به غير من امّيدى داشته باشد قطع
امّيد او را مىكنم به اينكه او را مأيوس مىگردانم و جامه خوارى در نزد مردم را
بر وى مىپوشانم و او را از قرب و وصل خود دور مىسازم، آيا در سختىها امّيد به
غير من مىدارد و حال آنكه بيرون شد[1]
از سختىها در دست من است؟ و آيا امّيد به غير من مىدارد و فكر در آن مىكند كه
درِ ديگرى را بكوبد و حال آنكه كليد درها در دست من است و همه درى بسته و در من
گشوده است از براى كسى كه مرا بخواند؟ آيا كسى هست كه در رفع حوادث امّيد به من
داشته باشد و من رفع آنها را[2] نكرده
باشم؟ آيا كسى هست كه امّيد به من داشته باشد در مصيبتهاى عظيم و من قطع امّيد او
را نموده باشم؟ و من جميع آرزوهاى بندگان را در نزد خود حفظ كردهام و راضى به حفظ
من نشدهاند و تمام آسمانها را پر كردهام از گروهى كه ملال از تسبيح من ندارند و
امر كردهام ايشان را كه درهاى رحمت را در ميان من و بندگان من نبندند، امّا
مردمان اعتماد به قول من نكردهاند. آيا كسى كه حادثهاى از حوادث به وى روى كند
نمىداند كه غير از من كسى قادر بر رفع آن نيست؟ آيا مرا چنان نمىداند كه پيش از
سؤال ابتدا به عطا نمودهام و هرگاه از من سؤال كند اجابت خواهم كرد؟ آيا من بخيلم
پس بنده من مرا بخيل شمرده؟ آيا جود و كرم از براى من نيست؟ آيا عفو و رحمت در دست
من نيست؟ آيا من محلّ آرزوها نيستم و كيست كه مانع من شود از برآوردن آرزوها؟ آيا
آن كسانى كه به غير من امّيد دارند[3] از من
نمىترسند؟ اگر تمام اهل آسمانها و زمين امّيد به من داشته باشند و بدهم به هريك
آنچه را جميع امّيد داشته باشند به مقدار عضو مورچهاى از ملك من كم نمىشود و چون
كم شود ملكى كه من او را برپا داشتهام؟! پس بَدا حال آن كسانى كه از