دلالت مىكند بر محبّت خدا با وى. و[1] امّا فعلى كه دلالت كند بر محبوب
بودن بنده آن است كه خداى عزّ وجلّ متولّى امر او مىشود هم امر ظاهر و هم باطن و
هم پنهانى[2] و هم
علانيه، پس خداى او را رَهنمايى مىكند و تدبير امر او مىنمايد و خُلقهاى او را
زينت مىدهد و اعضاى او را كار مىفرمايد و ظاهر و باطن او را تأييد مىنمايد و
جميع غمهاى او را يك غم مىگرداند و دنيا را در دل او دشمن مىسازد و طريقى مىكند
كه از غير او وحشت مىدارد و به لذّت مناجات او در خلوتها انس مىگيرد و حجابهايى
كه در ميان بنده و معرفت خداست برمىدارد.
فصل [در اينكه ظاهرترين موجودات خداى عزّ وجلّ است]
بدان كه ظاهرترين موجودات و واضحترين آنها خداى عزّ وجلّ است و اين
از براى آن است كه خداى عزّ وجلّ به ذات خود موجود است و غير خدا به خدا موجود
است. در قرآن مجيد وارد شده: «اللَّهُ نُورُ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[3] يعنى خداى عزّ وجلّ نور آسمانها و زمين است.
و نور چيزى را مىگويند كه نظر به ذات ظاهر باشد و اظهار غير نمايد.
و منشأ ادراك از ادراك كننده و ادراك كرده شده وجود است و بَس. و هرچه را[4] ادراك كنى اوّلًا وجود او را
ادراك مىكنى اگرچه شعور به اين نداشته باشى و از راه نهايت وضوح بر تو مخفى
مىماند[5]. و تعجّب
مكن كه[6] چيزى به
سبب ظهور مخفى باشد زيرا كه چيزها به ضدّ ظاهر مىشود و هرچه وجود آن عامّ باشد و
ضدّى نداشته باشد ادراك آن دشوار مىباشد، پس اگر چيزها مختلف مىبودند و بعضى
دلالت بر خدا مىكردند و بعضى نمىكردند به زودى فرق ميان آنها مىتوانست كرد،
امّا چون دلالت آنها بر خداى عزّ وجلّ بر يك نسق است كار دشوار شده.