مىباشد و به حسب ضعف اسباب خوف ضعيف
مىشود. و خوف از خدا گاهى به معرفت خدا و به[1]
معرفت صفات او مىباشد و گاهى به سبب كثرت جنايت بنده مىباشد به ارتكاب معصيتها و
گاهى به هر دو سبب مىباشد. و به قدر معرفت بنده به عظمت وبزرگى واستغناى خداى عزّ
وجلّ و به قدر معرفت به عيبهاى نفس و جنايتها خوف قوى مىشود؛ پس هركه از خدا
بيشتر مىترسد معرفت به خدا و به نفس بيشتر مىدارد. و از براى اين بود كه حضرت
پيغمبر 6 فرمودند: من بيش[2]
از شماها از خدا مىترسم[3]. و خداى
عزّ وجلّ فرمودند: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ
الْعُلَماءُ»[4]
يعنى جز اين نيست كه مىترسد از خداى عزّ وجلّ علما. پس به قدر كمال معرفت اثر
سوزش از دل به بدن و اعضا و صفات مىرسد.
امّا در بدن به لاغرى و زردى رنگ[5]
و گريه كردن است و امّا در اعضا به بازداشتن آنهاست از معصيتها و مقيّد ساختن آنها
به طاعت تا تلافى گذشته و تدارك آينده بشود. و[6]
از براى اين است كه گفتهاند: خايف كسى نيست كه گريه كند و اشك از چشم پاك كند
بلكه كسى است كه ترك كند چيزى را كه ترسد بر آن معاقب شود.
و حكيمى فرموده: هركه از چيزى ترسد از آن مىگريزد. و هركه از خدا
ترسد به خدا مىگريزد[7].
و امّا در صفات آن است كه شهوتها را بيخكن كند و لذّتها را مكدّر سازد
تا معصيتها كه نزد وى محبوب بوده مكروه گردد، چنانچه عسل مكروه مىگردد نزد كسى
كه