رخصت در پرده از روى اين برداشتن وارد نشده
و اولى سكوت از آن و پيرو شرع بودن است و غرض معلوم گرديد بدون احتياج به كشف سرّ
قدر.
فصل [در شكر و راه تحصيل آن]
و امّا شكر عبارت است از شناختن آنكه نعمت از جانب نعمت دهنده آن[1] است و فرح داشتن به آن و عمل به
موجب فرح كردن به گذرانيدن خير در خاطر و حمد[2]
خدا را كردن و نعمت را در طاعت خدا صرف كردن.
امّا شناختن نعمت را از منعم آن است كه بداند كه هر نعمتى از جانب
خداست و منعم حقيقى اوست و واسطهها از جانب او مسخّرند در رسانيدن نعمت، و در
حقيقت آن كسى كه واسطهها را مسخّر ساخته[3]
نعمت را او داده و در دل ايشان از اعتقادات و ارادهها چيزى چند انداخته كه مضطر
شدهاند در رسانيدن نعمت. و هركه اين را بداند شكر خدا را كرده، و اين است شكر
كردن به دل.
و امّا فرح به منعم داشتن با هيئت خضوع و تواضع آن نيز في نفسِه شكرى
است على حده چنانچه شناختن نعمت از منعم شكر است. و اگر فرح تو به منعم باشد و بس
نه به نفس نعمت و نه به رسانيدن آن و از آن حيثيّت باشد كه به سبب آن قدرت دارى بر
متوسّل شدن به قرب خدا و در جوار او بودن پس اين مرتبه عالى است در شكر و علامتش
آن است كه خوشنود به دنيا نباشى[4] مگر به
چيزى كه وسيله آخرت و مُعين بر آن باشد و غمگين شوى از هر نعمتى كه غافل سازد تو
را از ياد خدا و باز دارد تو را از راه او، و اين نيز شكر به دل است.
و امّا عمل نمودن به موجب فرحى كه حاصل شده است از شناختنِ منعم آن
است كه قيام نمايى به آنچه مقصود و محبوب منعم است و اين به دل و زبان و جوارح