و هيچ از خود تعجّب نمىكنى از اين راه كه بسيار مىباشد كه به مال و
تندرستى مغرور مىشوى كه شايد زنده بمانى. و بسيار مىباشد كه مغرور به عمر دراز و
اولاد و اصحاب مىشوى كه شايد به سبب ايشان خلاصى يابى. و بسيار مىباشد كه مغرور
به مال و اقبال و رسيدن به آرزو و هوس مىشوى و پندارى كه صادق و بر صَوابى. و
بسيار مىباشد كه مغرور مىشوى به اظهار پشيمانى بر تقصير[1]
در عبادت و شايد كه خداى تعالى در دل تو خلاف آن را داند. و بسيار باشد[2] كه به تكلّفْ خود را بر عبادت
بندى و[3] خداى عزّ
وجلّ از تو اخلاص را خواهد. و بسيار باشد كه به علم و نسب فخر كنى و حال آنكه غافل
باشى از آنچه در علم خدا پنهان است. و بسيار باشد كه گمان كنى[4]
خدا را مىخوانى و حال آنكه ديگرى را خوانى[5].
و بسيار باشد كه گمان كنى كه ناصح مردم و خيرخواه ايشانى و حال آنكه مراد تو آن
باشد كه مردم مايل به تو شوند. و بسيار باشد كه مذمّت خود را كنى و في الحقيقة[6] غرض تو مدح باشد.
و بدان كه از ظلمات غرور و هوس بيرون نمىروى مگر به بازگشت صحيح به خداى
عزّ وجلّ و خضوع از براى آن[7] و شناختن
عيبهاى احوال خود از آن راه كه موافق عقل و دانش و مطابق دين و شريعت و طريقه
پيشوايان و ائمّه هُدى سلام اللَّه عليهم نباشد. و اگر چنانچه راضى باشى به حالتى
كه دارى هيچ كس از علم خود محرومتر و ضايع روزگارتر از تو[8]
نخواهد بود و از براى خود حسرتى در روز قيامت باقى گذاشته خواهى بود[9].