وبعضى به[1]
روزه داشتن مغرور شدهاند وبسياراست كه تمام سال روزه مىباشد امّا زبان را از
غيبت وشكم را از حرام در وقت افطار باز نمىدارد و به خود گمان خير مىدارد.
و بعضى فريفته حجّ شدهاند و[2]
به حجّ مىروند بدون آنكه از مظلمههاى مردم بيرون رفته باشند و بدون اداى دَينها
و طلب زاد حلال، و در اثناى راه نماز از وى فوت مىشود و از شستن جامه و بدن عاجز
و متعرّض دَه يكى كه ظالمان مىگيرند مىشود. و اينها همه بعد از اين است كه حجّة
الإسلام از وى ساقط مىباشد.
و بعضى مغرور به پيشنمازى مسجدى[3]
يا اذان در آن مىشوند و اگر ديگرى امامت كند يا اذان بگويد در وقتى كه غايب باشد
بسيار آشفته مىشود هرچند داند كه آن كس پرهيزكارتر و دانشمندتر باشد.
و بعضى آنند كه امر به خير مىنمايند[4]
و خود را فراموش مىكنند[5] و هرگاه
امر كند درشتى و طلب رياست و عزّت مىكند و[6]
هرگاه مرتكب منكرى شد و كسى ردّ وى را بكند غضبناك مىشود و مىگويد: امر به معروف
و نهى از منكر با من است، پس تو چگونه انكار بر من مىكنى؟! و غرضش در اين رياست و
پيشوايى است.
و بعضى از مغرورين كسى است كه علوم[7]
شرعيّه را دانسته و تعمّق در آنها نموده]m .a 66[ و مشغول آن گرديده، امّا تجسّس افعال اعضا و[8] محافظت آنها را از معاصى و جبر
كردن آنها را بر طاعتها مهمل مىگذارد، يا آنكه تجسّس احوال قلب را مهمل مىگذارد[9] و[10]
صفات مذمومه و خُلقهاى بد را از دل محو نمىسازد و به علم