و موقعى كه مسئله حفظ زندگى انسانيّت در
ميان است، در اين موقع زندگى يك فرد را كه نجات داده مىشود، همسان زندگى تمام
انسانيّت مىداند: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ
فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها
فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً»[1]
بهطور دقيق وظيفه ما در چنين شرايطى چيست؟ ...
بديهى است كه وظيفه ما هرگز اين نيست كه اين زندگىها را طولانى
كنيم، چون ما قدرت و سلطه مستقيمى بر اين نتيجه نهايى نداريم، با اينكه اين همان
خير حقيقى موردنظر است. البتّه وظيفه ما آن است كه خودمان را به سمت اين هدف سوق
دهيم، از راهى كه براى ما آماده شده است و اين تنها راهى است كه خداوند آن را براى
ما آماده كرده است؛ و آن چيزى نيست جز اينكه ما نيروهايمان را مسخّر گردانيم و
آنها را به سمت اين هدف متوجّه سازيم، به اين ترتيب كه سرانجام با بعضى از اعمال
تمرين كنيم و مقدارى تلاش كنيم؛ تلاش فكرى، تا وسيله را بشناسيم و تلاش اخلاقى، تا
اراده پاكى را به ما تلقين كند كه خودمان را وادار به كار بستن اين وسيله نماييم،
و تلاش جسمى، تا تصميممان را به اجرا درآوريم (به اين ترتيب كه- بهطور مثال-
خودمان را به دريا بيندازيم). و آخرين گام از اين گامها كه پشت سرهم قرار
گرفتهاند، آن گامى است كه ما را به بالاترين درجات خير قابل تصوّر مىرساند،
بنابراين؛ آن نزديكترين وسيله براى منظورى است كه ما تحقّق بخشيديم، چنانكه
پديدهاى است كه با فداكارى بزرگ ممتاز گشته است. درحالىكه تلاش جسمى بدين طريق
شكل مىگيرد، همانطور كه مىبينيم يك بخش اساسى را تشكيل مىدهد كه بدون آن، هدف
ما به روشنى ناتمام و ناقص است.
2- نماز
آيا در توجّه مؤمن به سوى خدا با انديشهاى خالص و حواسّ جمع آسايش
بزرگى براى خودش نيست؟ ولى واژهاى كه بيانگر اين انديشه باشد، روى آن تأثير دارد
و آن را استوار مىگرداند و نورانى و گرامى مىنمايد.
[1] - مائده( 5) آيه 32: هرگاه كسى انسانى را بدون
ارتكاب قتل و بدون فساد در روى زمين به قتل برساند، چنان است كه گويى همه انسانها
را كشته است و كسى كه انسانى را از مرگ نجات دهد، گويا همه انسانها را از مرگ
نجات داده است.