ولى بايد ديد در اين صورت فايده اين وجدان
چيست؟ وجدانى كه هرگز حضور يا عدم حضورش چيزى را در مجراى امور تغيير نمىدهد؟
و چون از سوى ديگر مطلب را مورد توجّه قرار دهيم، و فرد انجامدهنده
عمل را با آزادى كامل در انتخاب و تصرّفش در نظر بگيريم، نتيجه برعكس خواهد بود،
زيرا در آن صورت فرمان وجدان به يك نصيحت صرف مبدّل مىشود كه برحسب اراده خودمان
مىتوانيم بپذيريم و يا نپذيريم.
در برابر اين انگيزهها و عوامل متفاوت وظيفه ما چيست؟ آيا وظيفه ما
گزينش يكى از دو طرف است، يا اينكه هردو را باهم سازش دادن؟ و در صورت اختيار،
كدام يك از دو طرف را برگزينيم؟ و در صورت سازش دادن، بر چه اساسى اين سازش را
بايد انجام داد؟ اينها مشكلاتى است كه راهحلى مىطلبد، و ما اكنون بايد ببينيم
چگونه مىشود راهحلهاى مختلف را پيدا كرد.
در سطور آينده تا پايان فصل، به بيان اين مطلب اهتمام خواهيم ورزيد
كه راهحل قرآنى چگونه مىتواند هماهنگى منصفانهاى براى تمام جوانب قضيه را در
نظر بگيرد، درحالىكه از نظر ديدگاههاى عادى نسبت به انتخاب يكى از دو طرف
متفاوت، جهتگيرىهاى متفاوتى در ارزيابى وجود دارد.
در بخش آينده- كه اختصاص به خاتمه داديم- بر اين مطلب بسنده خواهيم
كرد كه شق اول از اين دعواى دوسويه را اثبات كنيم، و اكنون به شق دوم مىپردازيم
تا مشكلاتى را كه دو نظريه اصلى با آنها برخورد دارند، روشن سازيم، در اينجا دو
مثال الگويى را براى دو طرف افراط و تفريط تقديم مىكنيم كه يكى از آنها تجسّمبخش
سلطه قاطع نسبت به وظيفه كلّى است و ديگرى مدافع اصالت عمل خود شخص عامل در برابر
انديشه جزمى منطقى: نظريه كانت و نظريه روه.) huaR (
نظريه كانت [و مراحل مكتب اخلاقى او]:
چنين معروف است كه اين فيلسوف آلمانى براى اينكه در برابر برخى از
نظرياتى بايستد كه اخلاق را درحالىكه براى تمام مسائل زندگى دنيوى مفيد دانسته،
كاملا پسنديده بودند، اين