ندارند اگر به راه طريقت هم مىرود باز
تنهاست. آيا از چنين رندى كه سر به دينى و عقبى فرودنمىآورد اين اندازه تكروى
بعيد است؟ البته نه، و با تمايلات ملامتى هم كه در او هست و در عين حال آن مايه
نيست كه او را يك بازمانده طريق ملامت توان شمرد، نيز منافات ندارد.
طريقت در نزد او ظاهرا همان است كه صاحبدلان اهل مدرسه از اين معنى
مىفهميدهاند- يعنى سيرت خاص سالكان راه حق كه طى منازل در بر- دارد و سير در
مقامات [18]. اين طريقت خانقاه گريز كه هدف آن نيل به حقيقت و اجتناب از تظاهر است
نزد پارهاى از جويندگان راه آن اندازه هم كه صوفيه اهل سلسله مىگفتهاند حاجت به
نظامات «جمع خانه» و خانقاه ندارد چرا كه حتى در بين مشايخ معروف كسانى هم
بودهاند كه با هيچيك از پيران عصر ارتباطى از نوع سر سپردگى نداشتهاند و خويشتن
را غالبا اويسى مى خواندهاند. درست است كه بعدها از اين گونه تكروان هم سلسلهاى
ساختهاند [19] اما كسانى كه در تاريخ صوفيه به نام اويسى خوانده شدهاند هرگز رسم
و راه واحدى را تعليم و تلقين نكردهاند و شباهت آنها فقط در اين نكته بوده است كه
خود شيخ و پير بلا واسطهاى نداشتهاند و ليكن دستگاه ارشاد چيدهاند.
طريقت حافظ، البته راه اويسى هم نيست چرا كه وى اگر خود بدون ارشاد
يك پير بلاواسطه به تجربه عرفانى دست يافته است در صدد ارشاد و دستگيرى بر نيامده
است و اهل خانقاه و سلسله را هم هيچوقت به چشم قبول نمىنگريسته- است. در نظر او،
درست است كه سالك بىخبر نبود ز راه و رسم منزلها، اما اگر عرفان عبارت باشد از
رابطه بلاواسطهاى كه بين عارف و خدا هست، آنكه مىخواهد رسم و راه منزلها را به
ديگران ياد دهد خود حجابى است بين سالك و آنچه هدف و مطلوب واقعى اوست. ازين روست
كه روندگان طريقت ره بلا سپرند، و براى پيروى از رسم و راه خاص نمىتوانند خود را
در چاه شهرت و قبول عام بيندازند و از راه بمانند. رياضت و چلهنشينى در جمع خانه
قطع نظر از اينكه پيروى از رسم و راه است كه با طرز تفكر آزادمنشانه حافظ نمىسازد
حاصل عمدهاى كه براى هر سالك راه دارد القاء خودنگرى و خويشتن بينى است كه از
شهرت و قبول عام و از تصور اشتباهآميز قرب و وصول