نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 938
بعد از
آن حضرت نيز خوارج ظهور كردند ولى در دست خلفا كشته شدند ولى فكر «خارجى» هميشه
بود، و در حال بسيارى از اشخاص گفتهاند: «كان على رأى الخوارج»
لصق
لصق (مثل
عقل) و لصوق: چسبيدن. گويند:
«لصق
الشىء بغيره لصقا و لصوقا: لزق»
الصاق:
چسباندن، «التصاق»: چسبيدن. مواردى از آن در «نهج» آمده است، درباره توبه حقيقى
فرموده: كه آن بر شش معنى است پنجمش آن است كه نظر كنى به گوشتى كه از حرام روئيده
با غصهها آن را ذوب كنى تا پوست را به استخوان بچسبانى: «و
الخامس ان تعمد الى اللحم الذى نبت على السحت فتذيبه بالاحزان حتى تلصق الجلد
بالعظم» حكمت 417
«لصيق»:
چسبيده و كسى كه به خاندانى بسته شده و از آن نيست، آن حضرت به معاويه مىنويسد: «و لكن ليس اميّة كهاشم و لا حرب كعبد المطلب و لا ابو سفيان
كابى طالب و لا المهاجر كالطليق و لا الصريح كاللصيق» نامه 17 357، منظور
از «لصيق» كسى كه در اثر شمشير يا طمع دنيا مسلمان شده است چنانكه در ما بعد آن
فرموده: «و كنتم ممّن دخل فى الدين امّا رغبة و امّا رهبة» يعنى اميّه پدر بزرگ
شما مانند هاشم پدر بزرگ ما نيست، و حرب جدّ تو مانند عبد المطلب جدّ من نيست، ابو
سفيان پدر تو مانند ابو طالب پدر من نيست، و مهاجر مانند آزاده شده نمىباشد
(معاويه و پدرش به حكم «اذهبوا انتم الطلقاء» آزاده شده از «رقّ» بودند و صحيح
النسب مانند بسته شده به ديگران نيست.
محمد
عبده گويد: منظور از صريح كسى است كه از روى اخلاص و اختيار ايمان آورده و لصيق
كسى است كه از خوف شمشير يا براى دنيا اسلام آورده است ناگفته نماند: مشهور آن است
كه عبد مناف جد سوّم رسول خدا 6 را دو پسر بود بنام هاشم و عبد
شمس كه دو قلو زائيده شدند و انگشت پاى هاشم به پيشانى عبد شمس چسبيده بود كه با
شمشير جدا كردند و فال بد زده و گفتند ميان آندو و اولادشان پيوسته خون ريزى خواهد
بود، و آنگاه از عبد شمس فرزندى به دنيا آمد بنام «اميّه» كه بنى اميّه فرزندان او
هستند و بدين طريق: بنى اميّه
نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 938