نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 872
مراجعت
از صفّين خطاب به گورستان كوفه فرمود: «يا اهل الديار
الموحشة و المحالّ المقفرة و القبور المظلمة... امّا الدور فقد سكنت...»
حكمت 130، اى اهل ديار وحشتآور و اى اهل محلهاى خراب و اى اهل قبرهاى تاريك در
خانههاى شما ديگران نشستند
درباره
كعبه فرموده: «فصار مثابة... بهوى اليه ثمار الافئدة
من مفاوز ققار سحيقة و مهاوى فجاج عميقة...» خ 192 293، يعنى بيت الله محل
رفت و آمد مردم شده، دلها به ديدار آن مايل گشته و از دشتهاى بىآب و گياه و دور و
مغاك درههاى ژرف به طرف آن مىآيند منظور از «ثمار الافئدة» دلها و ارواح
انسانهاست و از «قفار سحيقه» دشتهاى بىآب و علف و دور است
قفل
قفل
معروف است جمع آن اقفال مىباشد، قفول: خشك شدن
«قفل
الجلد قفولا: يبس»
از اين
ماده دو مورد در «نهج» آمده است، درباره خودش فرموده: «كيف
اظلم احدا لنفس يسرع الى البلى قفولها و يطول فى الثرى حلولها» خ 224 346
قفول در اينجا به معنى رجوع است در لغت آمده:
«قفل
قفولا: رجع»
يعنى
چطور ظلم كنم به كسى براى خاطر نفسى كه به سرعت به سوى فنا و پوسيده شدن مىرود و
ماندنش در زير خاك طولانى خواهد بود.
درباره
اهل جاهليت فرموده: «و استغلقت على افئدتهم اقفال
الرين» خ 191 283 قفلهاى زنگار گمراهى دلهايشان را بسته بود
قفو
(مثل
عقل) آمدن در پى. گويند:
«قفا
اثره قفوا: تبعه»
تقفيه
تابع كردن و در پى قرار دادن، دو مورد از آن در «نهج» يافته است، درباره رسول خدا
6 فرموده: «فقفى به الرسل و ختم به
الوحى» خ 133 191 خداوند به وسيله او پيامبران را تعقيب كرد و او را در پى
رسولان آورد و وحى را با او تمام كرد. ظاهرا درباره اهل صفّين فرموده است: «اللّهم فان ردّوا الحقّ فافضص جماعتهم و شتّت كلمتهم... حتى
يرموا بالمناسر تتبعها المناسر و يرجموا بالكتائب تقفوها الحلائب» خ 124
181، حلبه لشكرى است كه از هر طرف براى نصرت كسى گرد آمده است يعنى كتائبى كه در
پى آنها حلائب آيد معنى كلمات در «حلب» گذشت
نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 872