نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 845
داورى
كسى كه در حكم آنها محكوم است.
«ينقدح الشكّ فى قلبه» حكمت 147 يعنى شعلهور مىشود شك در قلبش «تقلقل
القدح فى الجفير» خ 119 175 حركت تير در تيردان چنانكه در «جفر» گذشت، «حتى ارتاب الناصح بنصحه و ضنّ الزند بقدحه» خ 35 80
چخماق به آتش افروختن بخل ورزيد، رجوع شود به «زند» «قداح» جمع قدح به معنى تيرهاى
قرعه است در غريب 8 و خ 23 آمده: «اوّل فوزة من قداحه»
كه در «فلج» گذشت.
در وصف
متقين به همّام فرموده: «فحلماء، علماء، ابرار اتقياء
قد براهم الخوف برى القداح» خ 193 305، يعنى حليمان عالمان، نيكوكاران و
تقوىكارانند كه ترس از خدا آنها را تراشيده (و ضعيف كرده) مانند تراشيدن تيرهاى
قرعه.
در وصف
ملائكه فرموده: «و لا قدحت قادحة الاحن فيما بينهم»
خ 91 129 يعنى شعلهور نشده شعله عداوتها ميان آنها، در خ 231 352 آمده: «و الضغائن القادحة فى القلوب» يعنى عداوتهاى شعلهور
شده در قلبها «ارهقهم بالقوادح» خ 111 در «نسم»
خواهد آمد
قدد
از اين
ماده سه مورد در «نهج» يافته است در نامه 45 418 از شاعرى نقل كرده كه گويد:
و حسبك داء ان تبيت ببطنة و حولك اكباد تحن الى
القدّ
«قدّ» به
كسر اوّل و تشديد دال به معنى تكّه پوست دباغى نشده است، يعنى اين درد براى تو
كافى است كه با شكم پر بخوابى حال آنكه در اطراف تو جگرهائى هستند كه شائق تكّه
پوست دباغّى نشده مىباشند يعنى چيزى براى خوردن پيدا نمىكنند كه اگر تكّه پوستى
هم باشد مىخواهند بخورند.
و در خ
83 114 فرموده: «و انّما حظّ احدكم من الارض ذات الطول
و الارض قيد قدّه متعّفرا على خدّه»، لفظ «قيد» به معنى مقدار و «قدّ» به
معنى قامت است، يعنى نصيب يكى از شما از اين زمين عريض و طويل به اندازه قامت
شماست (يعنى قبر)
نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 2 صفحه : 845