نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 1 صفحه : 46
بصره مىنويسد: «فارفع ذيلك، و اشد و مئزرك و
اخرج من جحرك و اندب من معك»كه
۶۳، ۴۵۳: دامنت را به كمر زن، لنگت را محكم كن
(آماده جنگ باش) از لانۀ خويش بيرون آى و آنانرا كه با تو هستند، به جهاد
بخوان، «مأزر» جمع ازار است كه در خ
۲۴۱، ۳۵۹ آمده است.
اَزَف:
(بر وزن شرف) نزديك شدن «ازف الرجل ازفا: اقترب» در رابطه با
قيامت آمده: «حتى اذا تصّرمت الامور و تقضّت الدّهور و ازف النّشور اخرجهم من
ضرائح القبور...» خ ۸۳، ۱۰۸ تا چون
كارها گذشت و روزگارها منقضى گرديد و قيامت نزديك شد، خداوند مردم را از ضريحهاى
قبر خارج خواهد فرمود.
«ازوف»
نيز مصدر است به معنى نزديك شدن «و
ازوف الانتقال» خ ۸۳، ۱۱۰ از اين
ماده فقط سه مورد در «نهج» آمده است.
اَزَل:
قديم بودن و آنچه اوّل ندارد «الازل: القدم و ما لا نهاية له
في اولّه... كما ان الابد ما لا نهاية له فى آخره» آنحضرت در رابطه با خداوند
فرموده: «و لا ترفده الادوات سبق الاوقات كونه و العدم وجوده و الابتداء
ازله» خ ۱۸۶، ۲۸۳
ابزار كار او را يارى ندهند، بودنش بر وقتها سبقت كرده و وجودش بر عدم و بىاوّل
بودنش بر اوّل پيشى گرفته است.
«اَزْل»
بر وزن عقل به معنى شدت و تنگى است در وصف خدا فرموده: «مانح
كلّ غنيمة و فضل و كاشف كل عظيمة و ازل خ
۸۳، ۱۰۷ خدائيكه عطا كنندۀ فائده و احسان و
از بين برندۀ هر بلاى بزرگ و تنگى است.
در جملۀ «ليس لاوّليته ابتداء و لا
لازّليته انقضاء هو الاول و لم يزل و الباقى بلا اجل»خ ۱۶۳، ۲۳۲ ظاهرا منظور
از «ازليّت» همان بىاوّل بودن است و در رابطه با «لم يخلق الاشياء من اصول ازلية»
در «ابد» سخن گفته شد.
اسد:
شير. «صاحب السلطان كراكب الاسد يغبط
بموقعه و هو اعلم بموضعه»حكمت
۲۶۳ نديم پادشاه مانند سوار شير است مردم به مقامش غبطه مىخورند
ولى او مىداند كه پيوسته در معرض غضب او است.
«اسد
اللّه»
حمزۀ سيد الشهداء و «أسد الاحلاف» ابو سفيان است امام
صلوات اللّه عليه به معاويه مىنويسد: «و انّى
نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 1 صفحه : 46