نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 1 صفحه : 122
به قثم
بن عباس فرماندار مكّه مىنويسد: «و مر اهل مكّه الّا
يأخذوا من ساكن اجرا فان الله سبحانه يقول: (سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ)
فالعاكف المقيم به و البادى الذى يحج اليه من غير اهله» نامه 67، 458 اهل
مكّه را امر كن از كسيكه از خارج وارد شده و در خانههاى آنها سكونت مىكند، اجرتى
نگيرند، زيرا خدا فرموده: مقيم و مسافر در آن يكسانند عاكف كسى است كه در مكّه
مقيم است و «باد» كسى است كه براى حجّ مىآيد
در مجمع
البيان فرموده: مسافر را «بادى» گويند كه در محلّ ظاهر مىشود
مناسب
بود اين سخن در «بدو» گفته شود ولى ماده هر دو يكى است، بنا به تفسير امام 7 منظور از «سواء» مساوات در سكونت است و از مسجد الحرام همه مكّه مراد
مىباشد.
بدو
(بر وزن
عقل) باديه، صحرا، در قرآن مجيد فرموده: (وَ جاءَ
بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ) يوسف: 100 خدا شما را از صحرا به مصر آورد آنحضرت
درباره فتنه فرموده: «... تنطق فيها الظلمة و تدقّ اهل
البدو بمسحلها» خ 151، 211 در آن فتنه ستمگران امر و نهى مىكنند و اهل
باديه را با ركاب خويش مىكوبد «مسحل» به معنى ركاب و خرمنكوب آمده است.
«بدوّية
و بدوىّ» آنچه به صحرا نسبت داده مىشود چنانكه فرموده: «و
النابتات البدويّة اقوى و قودا و ابطاء خمودا» نامه 45، 418، علفهاى
بيابانى در اشتعال قوى و در خاموش شدن بطىء است در صبحى صالح به جاى «بدويّه»، «و
النابتات العذية» آمده است.
بذخ
(بر وزن
شرف) دراز شدن
«بذخ الجبل بذخا: طال»
اسم فاعل
آن باذخ و جمع ان «بذّخ» (بضّم اوّل و تشديد دوم است) اين لفظ فقط يكدفعه در كلام
امام آمده است آنهم بصيغه جمع. چنانكه درباره زمين فرموده: «و حمل شواهق الجبال الشمّخ البذّخ على أكتافها» خ
91، 132 يعنى سوار شدن كوههاى شامخ و بلند بر كتفهاى زمين.
بذّ
غلبه.
تفوّق
«بذّه
بذّا: غلبه وفاقه»
اين لفظ
فقط يكبار در «نهج» آمده است امام صلوات الله عليه در وصف برادر دينى خود فرموده: «و كان اكثر دهره صامتا فان
نام کتاب : مفردات نهج البلاغه نویسنده : قرشی، سید علی اکبر جلد : 1 صفحه : 122