نام کتاب : علوم قرآنى نویسنده : معرفت، محمد هادى جلد : 1 صفحه : 347
همينكه بشنوند آنچه را كه بر
پيامبر نازل گشته، مىبينى ديدگانشان [از شدت شوق و وجد درونى] لبريز از اشك
گردد، زيرا حق را دريافتهاند».
آرى،
كسانى كه حق ستيزند در برابر آن ايستادگى مىكنند: «لَقَدْ
جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ[1]؛
ما آنچه كه آورديم حقيقت آشكارى است، ولى بيشتر شما حق را خوش نداريد».
«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا[2]؛
گرچه [با زبان] آن را انكار نموده، ولى در دل آن را شناخته، باور داشتهاند و اين
انكار ناشى از حالت ظلم و استكبار آنان است». لذا طبق منطق قرآن، همواره حق آشكار
است و باطل خودنما و براى پذيرفتن حق دليلى جز فطرت و حجتى جز خرد حاجتى نيست.
براى حقجويان و حقيقتپويان دليلى روشنتر از بيان خود حق نمىباشد و به حجّت و
برهان نياز ندارد، زيرا حق، خود آشكار است و فطرت پاك آن را پذيرا است.
امام
صادق عليه السّلام در اين زمينه مىفرمايد: «سنّت الهى بر آن جارى است كه هرگز حق
با باطل اشتباه نگردد و هيچ حقى به صورت باطل جلوه ننمايد و هيچ باطلى بهصورت حق
نمود نكند». يعنى حق خود جلوهگر است و جاى شبهه نمىگذارد.
آنگاه
فرمود: «و لو لم يجعل هذا هكذا ما عرف حقّ من باطل»[3].
يعنى اگر چنين نبود كه همواره حق خودنما باشد و از باطل خود را جدا سازد، هرگز
راهى براى شناخت حق از باطل وجود نداشت. بدين معنا كه شناخت حق و جدا ساختن آن از
باطل يك أمر فطرى و بديهى است وگرنه معيارى براى جدايى حق از باطل وجود نداشت. اين
يك اصل است كه پايههاى تمامى شناختها بر آن استوار است؛ از جمله، شرايع و
پيامهاى آسمانى كه بر دست پيامبران عرضه مىشود، حقايق آشكارى است كه فطرت پاك،
آن را پذيرا مىباشد.
در
قرآن آنجا كه از «تحدّى» و «اعجاز» سخن به ميان مىآيد، با جمله
«وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ
مِنْ مِثْلِهِ»[4]
آغاز مىشود. همچنين آيات ديگر