«به خدا سوگندت مىدهم و از شما مىخواهم وقتى كه نامهام را
ديدى، برگردى. از راهى كه برگزيدهاى برايتان نگرانم كه مبادا به هلاكت شما و
نابودى اهل بيتت بانجامد. امروز اگر شما از دست بروى نور زمين خاموش خواهد شد، چرا
كه شما بزرگ و مرشد راه يافتگان و اميد مؤمنين هستى، در رفتن عجله مكن، كه من به
دنبال اين نامه خواهم آمد، و السلام.» (1) بعد عبد الله بن جعفر نزد عمرو بن سعيد
بن عاص [والى مدينه] رفت و با او صحبت كرد، گفت: براى حسين [عليه السّلام]
نامهاى بنويس و در آن به او أمان بده [قول عدم تعرّض بده] و او را به نيكى و
احسان خويش اميدوار كن، و در نوشتهات به او اطمينان بده، و از او بخواه تا
برگردد، شايد اين نامه موجب شود او به آن مطمئن گردد و مراجعت نمايد، نامه را با
برادرت يحيى بن سعيد براى او [حسين عليه السّلام] بفرست چرا كه اين باعث مىشود
[حسين عليه السّلام] به اين نامه اطمينان خاطر پيدا كرده و مطلب را از ناحيه شما
جدّى تلقّى كند.
عمرو بن سعيد گفت: هر چه
خواستى بنويس و برايم بياور تا من مهرش بكنم.
لذا عبد الله بن جعفر
نامه را بدين شرح نوشت:
«بسم الله الرحمن
الرحيم، از عمرو بن سعيد به حسين بن على، از خدا مىخواهم شما را از آنچه مايه
هلاكتتان است منصرف كند و بدانچه موجب هدايت شما است راهنمايى نمايد، به من رسيده
كه شما رو به سوى عراق مىروى، تو را از اختلاف و تفرقهافكنى برحذر مىدارم،
مىترسم اين كار موجب نابودىات گردد، لذا عبد الله بن جعفر و يحيى بن سعيد را به
سوى شما فرستادم، با آن دو نزد من بيا، يقيناً پيش من در أمان خواهى بود و بر حسب
كرم و بخشش و نيكى و حسن همجوارى با تو رفتار خواهد شد، خداوند شاهد و ضامن و ناظر
و وكيل شما [در اين قولهايى كه دادم] باشد. و السلام عليك».
سپس [عبد الله بن جعفر]
اين نامه را پيش عمرو بن سعيد آورد و گفت: مهرش