كن، عمرو هم مهرش كرد، و عبد الله بن جعفر و يحيى [بن سعيد]
به [حسين عليه السّلام] ملحق شدند، يحيى نامه را براى [حسين عليه السّلام] قرائت
كرد، و حسين [عليه السّلام] در پاسخ به وى [عمرو بن سعيد] نوشت:
«تحقيقاً كسى كه به خداى
عزّ و جلّ دعوت مىكند و عمل صالح انجام مىدهد و مىگويد من از مسلمين هستم، با
خدا و رسولش مخالفت نمىورزد. تو مرا به در أمان بودن و نيكرفتارى و بخشش و كرم
دعوت كردهاى. امّا بهترين أمان، أمان خداست [چون] كسى كه در دنيا از او نهراسد
خدا به روز قيامت بدو أمان نخواهد داد، بنابراين ما از خدا خوفش را در دنيا
مىطلبيم تا موجب امانش در روز قيامت شود. اگر خواستى با اين نامه بخشش و نيكىاى
در حق من بكنى در دنيا و آخرت جزاى خير نصيبت خواهد شد. و السلام» (1) سپس [عبد
الله بن جعفر و يحيى بن سعيد به طرف عمرو بن سعيد] برگشتند، و گفتند: نامه را
برايش خوانديم و تلاش كرديم [تا او را قانع كنيم برگردد اما نپذيرفت]، از چيزهايى
كه برايمان به عنوان عذر مطرح كرد اين بود كه گفت: «خوابى ديدهام كه رسول خدا
[صلّى اللّه عليه و آله و سلّم] در آن بود و در آن مأموريتى يافتهام كه به انجام
خواهم رساند چه به ضرر من باشد و چه به نفع من».
آن دو به [حضرت] گفتند:
آن خواب چه بوده؟
[حضرت] فرمود:
[تاكنون] براى هيچ كس نقل نكردهام و تا زمانى كه پروردگارم را ملاقات نكنم [براى
كسى] نقل نخواهم كرد![1]
[1] تاريخ طبرى، 5/ 387 و 388، به نقل از أبى مخنف
از حارث بن كعب والبى و ارشاد شيخ مفيد، 2/ 68 و 69، با كمى حذف و تغيير.