responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نخستين گزارش مستند از نهضت عاشورا (ترجمه وقعة الطفّ لأبي مِخنف) نویسنده : يوسفي غروي، محمدهادي؛ مترجم جواد سليماني    جلد : 1  صفحه : 69

ديگرى نيز بر شانه‌اش فرود آورد به طورى كه نزديك بود شمشير داخل شكمش برود.

[ساير مأمورين‌] وقتى اين صحنه را ديدند از طريق پشت بام بر مسلم اشراف پيدا كرده و شروع كردند به سنگ انداختن به طرف او، آنها آتش را در دسته‌هاى نى شعله‌ور مى‌كردند و از بالاى خانه بر سرش مى‌ريختند.

وقتى مسلم اوضاع را اين چنين ديد با شمشير كشيده ميان كوچه آمده و با آنها درگير شد.

در اين بين محمد بن اشعث به طرفش آمد و گفت: جوانمرد! تو در امانى، خودت را به كشتن نده، ولى [مسلم‌] به مبارزه‌اش ادامه داد، در حالى كه [اشعارى به اين مضمون‌] مى‌خواند! «قسم خوردم در حال آزادى كشته شوم [نه اسارت‌]، گرچه مرگ در نظرم چيز ناخوش‌آيندى باشد، هر انسانى روزى به ملاقات شر خواهد رفت، چرا كه [زندگى‌] خوش و گوارا با سوز و تلخى آميخته است. ترسى كه ابتدا عارضم گرديده بود بر طرف شد لكن مى‌ترسم به من [وعده‌] دروغ داده شود و يا فريفته شوم.»[1][2]

اسارت مسلم با نيرنگ أمان‌

(1) محمد بن اشعث به مسلم گفت: به تو دروغ گفته نمى‌شود، و با خدعه و فريب با تو رفتار نمى‌گردد، اين قوم پسرعموهاى تو هستند تو را نمى‌كشند و ضررى به شما نمى‌رسانند.


[1] تاريخ طبرى، 2/ 373 و 374، به نقل از أبى مخنف از قدامة بن سعيد بن زائدة بن قدامة ثقفى.

[2] اين شعر از جناب مسلم نيست بلكه سروده شخص ديگرى است و جناب مسلم آن را به خاطر برخى از مضامين عالى‌اش پيرامون شجاعت و دليرى در مبارزه خويش به كار گرفته است، و الّا ساير مفاهيم نادرستش چون‌[ عارض شدن ترس‌] مورد نظر حضرت مسلم نبوده است.

نام کتاب : نخستين گزارش مستند از نهضت عاشورا (ترجمه وقعة الطفّ لأبي مِخنف) نویسنده : يوسفي غروي، محمدهادي؛ مترجم جواد سليماني    جلد : 1  صفحه : 69
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست