(1) [وقتى محمد بن اشعث
مخفيگاه مسلم را به ابن زياد گفت] ابن زياد با چوبدستىاش به پهلوى [محمد] زد و
گفت: بلند شو همين الآن او را پيش من بياور، بعد [شخصى] را سراغ عمرو بن حريث
فرستاد- عمرو جانشين ابن زياد براى فرماندهى مردم در مسجد [كوفه] بود- [و دستور
داد] شصت يا هفتاد مرد از [قبيله] قيس را با [ابن اشعث] بفرستد- [علت اين كار
اين بود كه ابن زياد] صلاح نمىديد از قبيله محمد بن اشعث [قبيله كنده، قبيلهاى
كه مسلم در ميان آنها مخفى شده بود] كسانى را با [محمد براى دستگيرى مسلم]
بفرستد، زيرا مىدانست هيچ قبيلهاى راضى نمىشود- شخصيتى چون [مسلم] بن عقيل را
كه به آنان پناه آورده دستگير كرده [تحويل امويان بدهد][1]- [عمرو بن حريث هم بنا به دستور ابن
زياد] عمرو بن عبيد الله بن عباس سلمى را با شصت يا هفتاد تن از قبيله قيس همراه
[محمد بن اشعث براى دستگيرى مسلم] فرستاد، [آنها رفتند] تا به خانهاى رسيدند كه
[مسلم] بن عقيل در آنجا مخفى شده بود.
وقتى [مسلم] صداى سم
اسبها را شنيد فهميد كه [مأمورين] آمدند، لذا با شمشير روبرويشان ظاهر شد، آنها
داخل خانه بر سرش ريختند، ولى او با ضرب شمشير آنان را بالاجبار از خانه بيرون
كرد، آنها دوباره برگشتند ولى مسلم بار ديگر به همين نحو آنها را به بيرون راند.
در اين گيرودار بكير [بن
حمران أحمرى شامى] ضربهاى به دهان مسلم زد و لب بالايش را بريد، و شمشير را در
لب پائينى فرو برد به طورى كه دو دندان جلويش افتاد، [در مقابل] مسلم هم ضربه
وحشتناكى بر سرش فرود آورد و ضربه
[1] شايد علت اينكه ابن زياد، محمد بن اشعث را
مأمور دستگيرى مسلم كرد اين بود كه طوعة ابتدا كنيز اشعث بن قيس پدر محمد بود از
اين رو افكار عمومى قبيله كنده به محمد اين حق را مىداد كه مسلم را از خانه
كنيزشان بيرون كند، از اينجا معلوم مىشود كه ابن زياد به خلق و خوى و آداب و سنن
قبائل و عشاير آگاهى داشت و در رسيدن به اغراضش از آنها كمك مىگرفت.