(1) [حسين عليه السّلام] مدت زيادى از روز را مكث كرد، [در
اين مدت] اگر مردم مىخواستند او را بكشند مىكشتند، ولى [از كشتنش] پرهيز كرده
برخى به برخى ديگر واگذار مىكردند، و اين دسته دوست داشت دسته ديگر بجايشان اين
كار را انجام بدهد.
شمر در ميان مردم فرياد
زد: واى بر شما! چرا به اين مرد نگاه مىكنيد! او را بكشيد! مادرتان به عزايتان
بنشيند! سپس از هر سو به [حسين عليه السّلام] حملهور شد.[1] سپس زرعة بن شريك تميمى به كف دست چپ
و گردن [آن حضرت] ضربه زد، بطورى كه [حسين عليه السّلام] با سختى و مشقت
برمىخواست و [دوباره با صورت مباركش] بر زمين مىافتاد در آن حال سنان بن أنس
نخعى به سويش حمله كرد و با نيزه به او زد [امام عليه السّلام] به زمين افتاد[2] و پيوسته
[وقتى] كسى به حسين [عليه السّلام] نزديك مىشد سنان بن أنس از ترس اينكه سر
[حسين عليه السّلام] به دستش نيفتد بر او حمله مىكرد تا اينكه [بالاخره] به نزد
آن حضرت فرود آمد و گلوى [مباركش] را بريد و سر [مباركش] را جدا كرد. و آن را به
خوليّ بن يزيد [أصبحى] واگذار نمود.[3] هر آنچه بر
تن حسين [عليه السّلام] بود غارت گرديد، قيس ابن أشعث،[4] قطيفه [امام عليه السّلام] را گرفت،[5] و اسحاق بن
حيوه حضرمى، پيراهن حسين [عليه السّلام] را به
[1] تاريخ طبرى، 5/ 452 و 453، به نقل از أبى مخنف
از صقعب بن زهير از حميد بن مسلم و شيخ مفيد تنها گفته شمر[ لعنه الله] را نقل
كرده است رك: ارشاد، 2/ 112.
[2] تاريخ طبرى، 5/ 452 453، ادامه خبر حميد بن
مسلم، همراه با اندكى تفاوت و ارشاد شيخ مفيد، 2/ 112، با كمى تغيير.
[3] تاريخ طبرى، 5/ 453، به نقل از أبى مخنف از
جعفر بن محمد بن على عليه السّلام[ امام صادق عليه السّلام] و سبط ابن جوزى
مسأله سپردن سر امام عليه السّلام به خولى را ذكر كرده است، رك: تذكرة الخواص، ص
256.
[4] قيس بن أشعث كسى بود كه خود براى امام حسين
عليه السّلام دعوتنامه فرستاده بود از اين رو امام عليه السّلام در خطبه صبح
عاشورا او را بياد نامهاش انداخته و به وى فرموده بود آى قيس بن اشعث مگر شما
نبودى كه برايم نوشتى، ... رك: اولين خطبه امام عليه السّلام در صبح عاشورا.
[5] تاريخ طبرى، آدرس و سند پيشين و سبط ابن جوزى
گرفتن قطيفه حضرت توسط قيس بن اشعث را نقل كرده است، رك: تذكرة الخواص، 253، به
نقل از هشام بن محمد[ راوى مقتل أبى مخنف.]