[حسين عليه السّلام] را محاصره كردند![1] (1) نوجوانى از اهل بيت حسين [عليه
السّلام] به سوى [آن حضرت] آمد حسين [عليه السّلام] به خواهرش زينب دختر على
عليه السّلام گفت: او را نگه دار. خواهرش زينب دختر على عليه السّلام آن [نوجوان]
را گرفت تا نگه دارد [و نگذارد به ميدان برود]، ولى نوجوان نپذيرفت و آمد تا به
حسين [عليه السّلام] كمك كند. [در اين حين] بحر بن كعب با شمشير به سوى حسين
[عليه السّلام] حملهور شد، آن نوجوان گفت: آى پسر خبيث! آيا عمويم را مىكشى؟!
[بحر بن كعب] با شمشير به او ضربه زد، نوجوان با دستش خواست جلوى ضربه شمشير را
بگيرد كه [شمشير] دستش را تا پوست قطع كرد و دستش آويزان شد، فرياد زد: آى مادرم!
حسين [عليه السّلام] او را گرفت و به سينهاش چسبانيد، و فرمود: فرزند برادرم! بر
آنچه به سرت آمده صبر كن، و آن را خير به حساب آور، خدا تو را به پدران صالحت، به
رسول الله و على بن ابى طالب و حمزه و حسن بن على صلّى الله عليهم اجمعين ملحق
خواهد كرد.[2] بار الها
باران آسمانىات را از آنان بازدار، و آنان را از بركات زمينىات محروم ساز،
خداوندا اگر مقدّر كردهاى كه آنان را تا مدتى از نعمتهايت بهرمندسازى در ميانشان
تفرقه و جدايى بينداز، و آنان را به سير در نيمه راههاى بيراهه وادار، [آنان را
حزب حزب كرده، در دستههاى مختلف با گرايشهاى مختلف قرار ده] و واليانشان را از
آنان خشنود مگردان، چرا كه آنان ما را دعوت كرده بودند تا ياريمان كنند ولى بر ما
ستم روا داشته ما را كشتند![3]
[2] تاريخ طبرى، 5/ 450 و 451، سند پيشين و ارشاد،
2/ 110، با كمى تغيير و مقاتل الطالبين، 77، به نقل از أبى مخنف از سليمان بن أبى
راشد از حميد بن مسلم، با اندكى تغيير.
[3] تاريخ طبرى، 5/ 451، به نقل از أبى مخنف از
سليمان بن أبى راشد از حميد بن مسلم و ارشاد، 2/ 110 و 111، با كمى تغيير.