ضربه زد و او را كشت. [رحمت خدا بر او باد.][1] (1) عمرو بن قرظه انصارى از نزد حسين
عليه السّلام به ميدان آمده در حالى كه مىگفت:
گروه انصار مىدانند كه
من با ضربه شمشير خويش، ضربه جوانى كه از دشمن روى گردان نيست، از حريم خانواده
خويش حمايت خواهم كرد، و در ركاب حسين جگرگوشه و خانوادهام [خواهم جنگيد]،
[مبارزه كرد] و كشته شد [رحمت خدا بر او باد.][2]
ولى برادرش على [بن قرظة] با عمر بن سعد بود، فرياد زد؛ آى حسين! آى كذّاب فرزند
كذّاب! برادرم را فريب دادى و به قتل رساندهاى؟! حسين [عليه السّلام] فرمود:
خداوند برادرت را گمراه نكرده است، بلكه برادرت را هدايت و تو را گمراه نموده است!
[على بن قرظه به امام عليه السّلام] گفت: خدا مرا بكشد اگر تو را به قتل نرسانم و
يا [در جنگ با تو] كشته نشوم! آنگاه بر [امام عليه السّلام] حمله برد.
[در اين هنگام] نافع بن
هلال مرادى متعرضش شد و با نيزه او را زد بطورى كه وى را بر زمين افكند، ولى
همراهانش او را حمل كرده [از ميدان بردند] و نجات دادند.[3] مردم بر هم مىتاختند و با يكديگر
مىجنگيدند و حرّ بن يزيد رياحى به [سپاه عمر سعد] حمله مىكرد و به اين گفته
تمثّل مىجست: [همچنان با گودى گلو و سينه اسبم به قلب لشكر مىزنم تا اينكه
جامهاى خونين بر تن كنم] در حالى كه گوشها و پيشانى اسبش ضربت خورده، و خونش
جارى شده بود، يزيد بن سفيان [تميمى مىگفت:] و الله اگر ببينم حرّ بن يزيد [به
ميدان] آمده او را از پشت با نيزه مىزنم!
[1] تاريخ طبرى، 5/ 431 و 432، به نقل از أبى مخنف
از يوسف بن يزيد از عفيف بن زهير بن أبى أخنس كه از شهود قتل امام حسين عليه
السّلام بود.
[2] تاريخ طبرى، 5/ 434، از أبى مخنف از عبد
الرحمن بن جندب.