سپس فرمود: آى مردم! اگر مرا نمىخواهيد، رهايم كنيد تا به
محل أمنى[1] بر روى زمين
برگردم! (1) قيس بن أشعث گفت: آيا تحت فرمان پسر عموهايت در نمىآيى؟! آنها رفتارى
جز آنچه شما دوست دارى نشان نخواهند داد و از آنها آزارى به تو نخواهيد رسيد! حسين
[عليه السّلام] فرمود: تو برادر برادرت [محمد بن أشعث] هستى! مىخواهى بنى هاشم
بيش از خون مسلم بن عقيل را از شما بطلبند؟![2]
نه و الله من مانند فرد ذليل، دست در دستشان نخواهم گذارد، و همچون غلام و برده
فرمانبردارشان نخواهم شد! [حسين عليه السّلام در ادامه فرمود:] بندگان خدا! «إِنِّي
عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ»،[3] «عُذْتُ بِرَبِّي وَ
رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ»[4] «از شر اينكه
مرا سنگسار كنند به پروردگار خود و شما پناه مىبرم.» «از هر متكبرى كه به روز
حساب ايمان نمىآورد به پروردگار خويش و پروردگار شما پناه مىبرم.» سپس [برگشت و]
شترش را خوابانيد و به عقبة بن سمعان دستور داد [تا شترش را مهار كند و او] شتر را
مهار كرد.[5]
[1] طبعاً منظور سيد الشهداء از اين فرموده مدينه
بوده است چرا كه مأمن و خانه و كاشانه اوّليه او مدينه بوده است.
[2] مفهوم اين فرموده سيد الشهداء عليه السّلام
اين بود كه: بنى هاشم به خاطر شركت برادرت محمد بن اشعث در قتل مسلم بن عقيل
منتظرند انتقام خويش را از شما بگيرند حالا شما مىخواهى با اين حرفهايت مرا
فريفته، وادار به تسليم كنى و بعد مثل مسلم بن عقيل به كشتن بدهى و در نتيجه موجب
شوى تا بنى هاشم علاوه بر انتقام خون مسلم بن عقيل، خون مرا هم از شما بطلبند؟!
[5] تاريخ طبرى، 5/ 424 تا 426، به نقل از أبى
مخنف از عبد الله بن عاصم از ضحاك مشرقى و ارشاد شيخ مفيد، 2/ 97 و 98، با اندكى
تغيير در الفاظ و عبارات، و سبط بن جوزى خطبه امام عليه السّلام را از آنجا كه
فرمود: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مورد من و برادرم فرمود: اين دو
آقاى جوانان بهشت هستند تا كلام شمر بن ذى الجوشن[ لعنة الله] با كمى تفاوت و
بطور مختصر نقل كرده است، رك: تذكرة الخواص، ص 252، به نقل از هشام بن محمد[ راوى
مقتل أبى مخنف].