على و فرزندش على را نزد آنها فرستاد و به آن دو فرمود: آنها
را ساكت كنيد [كه از اين پس] گريههاى زيادى [در پيش] دارند.
(1) هنگامى كه [زنها]
ساكت شدند، [حسين عليه السّلام] حمد و ثناى الهى را گفت و خدا را بدانچه شايسته
اوست ياد كرده و بر محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و بر ملائكه و أنبيا درود
فرستاد [راوى اين روايت مىگويد:] بخدا قسم نه قبل و نه بعد از آن روز نشنيدم
گويندهاى، منطقى رساتر از [حسين عليه السّلام] داشته باشد.
آنگاه حسين عليه السّلام
در ادامه خطبهاش فرمود: أما بعد، به نسبم توجه كنيد ببينيد من كيستم؟! بعد به
نفوس خودتان رجوع كرده و آن را نكوهش كنيد، تأمل كنيد كه آيا كشتن و هتك حرمت من
برايتان حلال است؟! مگر من پسر دختر پيامبرتان صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و
پسر وصى و پسر عمويش و جزو اولين ايمانآورندگان به خدا و تصديق كننده رسولش در
آنچه كه از طرف پروردگارش آورده، نيستم؟! آيا حمزه سيد الشهداء عموى پدرم نيست؟!
آيا جعفر طيّار شهيدى كه دو بال دارد عمويم نيست؟! مگر اين قول شايع به [گوش شما]
نرسيده كه رسول الله صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مورد من و برادرم فرموده:
«اين دو دو سرور جوانان اهل بهشتند»؟! آنچه مىگويم حق است اگر [مرا] تصديق
مىكنيد، [بدانيد] قسم بخدا از زمانى كه فهميدم خداوند بر دروغگو غضب مىكند و كسى
كه دروغ مىگويد زيان مىبيند قصد دروغ نكردهام. و اگر مرا تكذيب مىكنيد در
ميانتان كسانى هستند كه اگر در اين مورد [يعنى حديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
و سلّم] از آنها سؤال كنيد به شما خبر خواهند داد [كه اين حديث صحيح است]، [اگر]
از جابر بن عبد الله انصارى يا أبا سعيد خدرى، يا سهل بن سعد ساعدى، يا زيد بن
أرقم، يا أنس بن مالك سؤال كنيد به شما خبر خواهند داد كه اين سخن را از رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در شأن من و برادرم شنيدهاند، آيا همين [سخن] شما
را از ريختن خون من منع نمىكند؟! [در اين ميان] شمر بن ذى الجوشن گفت: هر كس
آنچه را كه او مىگويد باور كند،