را نزنم؟ مىتوانم او را بزنم، تيرم به خطا نمىرود، آن فاسق
از بزرگترين زورگويان است.
حسين [عليه السّلام]
فرمود: تير نزن، من دوست ندارم آغازگر [جنگ] باشم.[1]
اولين خطبه امام عليه
السّلام در برابر سپاه كوفه
(1) وقتى [سپاه دشمن]
به [حسين عليه السّلام] نزديك شدند [او] مركبش را [خواست و] سوارش شد، و با صداى
بلند به طورى كه اكثر مردم مىشنيدند فرمود: «اى مردم! سخنم را گوش دهيد، [در جنگ
با من] عجله نكنيد، [بگذاريد] شما را بدانچه حقّ شما بر گردن من است [و بايد آن
را به شما بگويم] موعظه كنم. [بگذاريد] تا عذرم را در آمدنم به نزد شما بگويم،
اگر عذرم را پذيرفتيد و سخنم را تصديق كرديد و به من انصاف داديد، سعادتمند خواهيد
شد و وجهى براى جنگ با من نخواهيد يافت، و اگر عذرم را نپذيرفتيد و انصاف به خرج
نداديد، «فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ
عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ»[2] «إِنَّ
وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ.»[3] «شما و
شريكانتان كارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم كنيد، سپس در كارتان پردهپوشى نكنيد
آنگاه كارم را تمام كرده مهلتم ندهيد.» «سرور من خدايى است كه كتاب [قرآن] را
نازل نموده و نيكوكاران را دوست مىدارد.»- وقتى خواهران [حسين عليه السّلام] اين
سخن را شنيدند فرياد كشيدند و گريستند، دختران او نيز گريه كردند و صداهايشان بلند
شد، [حسين عليه السّلام] برادرش عباس بن
[1] تاريخ طبرى، 5/ 423، به نقل از أبى مخنف از
عبد الله بن عاصم از ضحّاك مشرقى و ارشاد، 2/ 95، با كمى تغيير در الفاظ و عبارات.