بوده است، غالباً حوادث را با يك و يا حد اكثر با دو واسطه
نقل نموده است، در برخى موارد حوادث را از كسانى چون عقبة بن سمعان و غلام عبد
الرحمن بن عبد ربّه و ضحّاك مشرقى نقل نموده كه در روز عاشورا در كنار امام حسين
عليه السّلام بودهاند ولى به شهادت نرسيده و زنده ماندهاند، و يا در پارهاى
موارد از كسانى چون حميد بن مسلم و عفيف بن زهير و كثير بن عبد الله شعبى اخبار
روز عاشورا را نقل كرده كه خود جزو شهود قتل امام حسين عليه السّلام بودهاند.[1] از اين رو
مقتل او كه توسط شاگردش هشام بن محمد كلبى روايت شده است همواره منبعى مستند و
موثق و اطمينانبخش محققين و مورخين اسلامى بوده و در كتب خويش از آن نقل
مىكردهاند، امّا متأسفانه اين كتاب در گذر زمان مفقود گرديده و اكنون هيچ
نسخهاى از آن در دست نيست و اهميت و اعتبار آن موجب گرديد كه مورخين متأخرى كه به
مقتل أبى مخنف دسترسى داشتهاند بسيارى از روايات اين مقتل را در آثار خويش نقل
كنند به طورى كه طبرى [متوفاى 310 ه] در كتاب [تاريخ الامم و الملوك] اكثر روايات
مقتل أبى مخنف را همراه با ذكر دقيق اسناد آن نقل نموده است، و پس از او أبو الفرج
اصفهانى [متوفاى 356 ه] در كتاب [مقاتل الطالبيين] اخبار مقتل أبى مخنف را با ذكر
نام أبى مخنف در سلسله اسناد نقل نموده كه در پارهاى از موارد اسناد ابو الفرج
كاملًا مطابق اسناد طبرى مىباشد، و بعد از ابو الفرج، شيخ مفيد [متوفاى، 413 ه]
در كتاب [ارشاد] عين روايات طبرى را با تفاوت ناچيزى در الفاظ و عبارات و در برخى
موارد با همان ترتيب و به نقل از همان راوى مذكور در روايت تاريخ طبرى آورده است
كه اين خود شاهد گويايى است بر اينكه شيخ مفيد نيز همچون طبرى در نگارش بخش مربوط
به زندگى امام حسين عليه السّلام از مقتل أبى مخنف استفاده كرده ولى به دليل حذف
اسناد روايات، نامى از أبى مخنف به
[1] رك: به پژوهش محقق كتاب در مقدمه وقعة الطف، ص
29- 66 و تسترى، قاموس الرجال، 8/ 620 و 621.