فرمانبردار شنوا را به تو خواهيم داد. و اگر نپذيرى از
كارگزارى ما و سپاه ما بركنارى، لشكر را به شمر بن ذى الجوشن بسپار، كه ما او را
مأمور اجراى دستوراتمان كردهايم. و السلام.»[1]
(1) بعد عبيد الله بن زياد، شمر بن ذى الجوشن را خواست، گفت: با اين نامه نزد عمر
بن سعد برو، او بايد به حسين و يارانش پيشنهاد كند تا تحت فرمان من درآيند، اگر
پذيرفتند آنان را در حال تسليم نزد من بفرستد. و اگر نپذيرفتند با آنان بجنگد، اگر
اين كار را انجام داد گوش به فرمانش باش و از او اطاعت كن، و اگر [از انجام اين
مأموريت] سرباز زد تو با آنها به جنگ چرا كه شما از طرف من فرمانده مردم هستى، به
ابن سعد حمله كن گردنش را بزن سرش را برايم بفرست.[2] وقتى شمر بن ذى الجوشن آن نامه را
گرفت، و همراه با عبد الله بن أبى محل بن حزام كلابى[3] برخاست، عبد الله به [ابن زياد] گفت:
خدا امير را به سلامت بدارد! خواهرزادههاى ما يعنى عباس و عبد الله و جعفر و
عثمان با حسين هستند اگر صلاح مىدانى برايشان اماننامه بنويسى، بنويس. ابن زياد
گفت: بله به روى چشم![4] و به كاتبش
دستور داد تا برايشان أمان [نامه] نوشت. و آن را توسط عبد الله
[1] تاريخ طبرى، 5/ 415، به نقل از أبى مخنف از
أبو جناب كلبى و ارشاد 2/ 88، با اندكى تفاوت و ر ك: تذكرة الخواص، 248، كه اين
خبر را به اختصار ذكر كرده است.
[2] تاريخ طبرى، 5/ 414، به نقل از أبى مخنف از
سليمان بن أبى راشد از حميد بن مسلم و ارشاد، 2/ 88، با كمى تغيير و تذكرة الخواص،
248، كه اين خبر را به اختصار آورده است.
[3] عبد الله بن أبى محل بن حزام كلابى برادرزاده
خانم أمّ البنين بود چون ام البنين فاطمة دختر حزام كلابى بود و أبى محل برادرش به
حساب مىآمده و عبد الله برادرزادهاش مىشد، از اين رو طبق رسم عرب عبد الله خود
را به حساب پدرش دائى فرزندان ام البنين دانسته و آنها را خواهرزاده خويش مىخواند
در حالى كه در واقع فرزندان ام البنين خواهر زاده پدرش بودند نه خواهرزاده عبد
الله.
[4] احتمالا اين تعبير و استقبال غير مترقّبه ابن
زياد از امان دادن به فرزندان ام البنين يا بدان خاطر بوده كه وى از آنها
مىترسيده و خواسته است تا با اين امان قدرى از ياران امام حسين عليه السّلام
بكاهد و يا به خاطر اين بوده است كه خود دايى آنها، يعنى از بنى كلاب بوده است لذا
خواسته است با اين كار صله رحمى كرده باشد، البته احتمال اول قوىتر است چرا كه
افرادى چون ابن زياد كه عمرشان را در سيّاسى و جلّادى و خونريزى سپرى كردهاند
هرگز عاطفه و پيوند رحمى را درك نمىكنند تا بخواهند صله رحم بجا آورند.