(1) [در اين بين] شمر بن ذى الجوشن برخاست و گفت: آيا اين را
از [حسين] مىپذيرى در حالى كه [الآن او در چنگ تو قرار گرفته] در قلمرو تو و در
كنارت مستقر شده! و الله اگر دستش را در دستت قرار ندهد و از ديارت برود، بزودى
نيرومند و عزيز خواهد شد و [در مقابل] تو در اندك زمانى به ضعف و ناتوانى خواهى
گراييد، اين پيشنهاد را قبول نكن كه سستى موقعيت تو را به دنبال خواهد آورد. بايد
او و يارانش تسليم فرمان تو شوند، اگر آنها را مجازات كنى صاحب اختيارى و اگر
خواستى آنها را ببخشى باز از حيث تبليغاتى به نفع توست.
و الله بمن خبر رسيده
حسين و عمر بن سعد بين دو لشكر جلسه تشكيل مىدهند و همه شب را با هم صحبت مىكنند
از كجا معلوم دستشان در دست هم نباشد! ابن زياد گفت: بله چه نظر خوبى! نظر شما،
نظر مدبّرانهاى است![1] بعد به عمر
بن سعد نوشت:
«من تو را سراغ حسين
نفرستادهام تا گره كارش را بگشايى و به وى نيكى و بخشش كنى، و يا آرزوى سلامت و
بقايش را كرده، نزد من برايش شفاعت نمايى ... ببين اگر حسين و يارانش تحت فرمان ما
در آمده و تسليم شدند، آنها را در حال تسليم نزدم بفرست.» ولى اگر نپذيرفتند [تسليم
نشدند] به طرفشان يورش برده آنها را به قتل برسان با آنها كارى كن كه عبرت سايرين
شوند، چرا كه آنان مستحق اين [مجازاتند]! اگر حسين كشته شد بر سينه و پشتش اسب
بتازان! زيرا او نافرمان، عصيانگر و قاطع رحم و بسيار ظالم است! گرچه هرگز
نمىپندارم كه [اسبدوانى] بعد از مرگ ضررى [به مرده] برساند، لكن به خود قول
دادهام اگر [حسين] را كشتم با او چنين كنم! اگر به دستور ما در مورد او عمل بكنى
پاداش
[1] تاريخ طبرى، 5/ 414، به نقل از أبى مخنف از
مجالد بن سعيد همدانى و صقعب بن زهير و ارشاد شيخ مفيد، 2/ 87 و 88، همراه با
اندكى تغيير و حذف و ر ك: تذكرة الخواص، 248، كه جملات شمر را به اختصار ذكر كرده
است.