[اصحاب حرّ] قراريست كه با توجه به آن، بازگشت برايمان دشوار
است. نمىدانيم كار ما و اينها در نهايت به كجا مىانجامد؟! طرمّاح بن عدى
مىگويد: با حسين [عليه السّلام] وداع كردم و به او گفتم: خداوند شرّ جنّ و أنس
را از شما دفع كند.[1]
قصر بنى مقاتل:[2] [طلب يارى
امام عليه السّلام از عبيد الله بن حر جعفى]
(1) حسين [عليه
السّلام] به راهش ادامه داد تا اينكه به قصر بنى مقاتل رسيد،[3] فرود آمد، ديد آنجا چادرى زدهاند،
پرسيد اين چادر متعلق به چه كسى است؟ گفته شد: از آن عبيد الله بن حرّ بن جعفى
است. فرمود: او را نزد من دعوت كنيد، كسى را به دنبالش فرستاد. وقتى فرستاده نزدش
آمد گفت: حسين بن على شما را خواسته است.
عبيد الله بن حرّ گفت:
«انّا لله و انّا اليه راجعون»! و الله من از كوفه بيرون نيامدهام مگر بدين خاطر
كه نمىخواستم وقتى كه حسين به كوفه وارد مىشود من آنجا باشم، [حال بدانچه از آن
فرار مىكردم مبتلا شدهام نه] و الله نه، مىخواهم من او را ببينم و نه او مرا
ببيند! فرستاده [حسين عليه السّلام] نزد [حضرت] آمد و جريان را به او گزارش داد.
حسين [عليه السّلام] نعلينش را پوشيد، برخاست و بر [عبيد الله] بن حرّ وارد شد،
بر او سلام كرد و نشست و از او دعوت كرد تا در قيامش شركت كند ولى [عبيد الله] بن
حرّ همان سخنى [را كه به فرستاده حسين عليه السّلام گفته بود] تكرار كرد.
[حضرت] فرمود: پس اگر
ما را يارى نمىكنى از خدا بپرهيز از اينكه جزو كسانى باشى كه با ما مىجنگند. و
الله هر كس كه فرياد ما به گوشش برسد ولى ياريمان نكند هلاك خواهد شد! سپس از نزد او
برخاست.[4]
[1] تاريخ طبرى، 5/ 406، به نقل از أبى مخنف از
جميل بن مرثد از طرمّاح بن عدىّ.
[2] قصر بنى مقاتل بين قريّات و قطقطانه و عين
التمر واقع مىشود. معجم البلدان.